مقدمه چاپ اول

از کتاب: شرح حال و تحلیل اشعار صوفی عشقری

آنگاه که طفل ابجد خوانى بیش نبودم، جسته و گریخته از زبان شعر خوانان محل، غزلهای عشقری را میشنیدم و بعدها در دیوان شعرای پنجشیر مخمسهای را بر غزل این شاعر ملاحظه میکردم و در آتش اشتیاق دیدار او مادام میسوختم که این شاعر را از نزدیک ببینم و باو معرفت حاصل نمایم زمانیکه در مکاتب ابن سینا و دار المعلمین کابل مشغول فراگرفتن تعلیم بودم، مجال ملاقات عشقری را نیافتم. اما در سال ١٣٤٥ هـ ش بعد از فراغت تعلیم و اشغال وظیفه معلمی توفیق دیدار عشقری نصیبم شد و از آن سال به بعد با شاعر مانوس گردیدم، از دوستانیکه زمینه این معرفت را برای نگارنده مساعد گردانیدند اظهار امتنان و شکران مینمایم. که با ایشان حالاهم رشته دوستی و مودت بنده استوارست و عبارتند از حیدری وجودی شاعر گرانقدر و نثار احمد نثاری جوان خوش اخلاق باکرکتر وجواد که هر دو مدت مدیدیست رابطه نهایت نزدیک با صوفی عشقری دارند و بارها اسباب شب نشینی ها را که نگارنده نیز در آن اشتراک داشته، فراهم کرده اند و بدان وسیله توانسته ایم مدتی در فضای دوستانه و شاعرانه با صوفی عشقری ملاقات نموده و از خصوصیات زندگی او آگاهی بیشتری به اندوزیم حیدری و نثاری چندین بار تقاضای نبشتن چنین زندگی نامه را از نگارنده بعمل آورده بودند اما نسبت بعضی گرفتاری های زندگی مجال آن میسر نمیشد. لیکن روزیکه مضمون "عشقری، عشقری است" در ژوندون انتشار یافت و صوفی عشقری مضمون را خواند و از محتوی آن آگاه گردید. گفت: "از مردان این ملک خبری نیست خداوند زنان این ملک را خیر نصیب کند که متوجه ما بیچاره ها میشوند." این جمله نهایت ساده اما زننده و پر مضمون برای نگارنده خیلی گران آمد.

گرچه مثنوی تحت عنوان "جوانمرد سخن پیرا" در وصف مزبور در مجله ژوندون بچاپ رسانیدم اما به آن اکتفاء نکرده خواستم که برای صوفی عشقری پاسخ اقناع کننده تر بدهم تا او متیقن گردد که مردان هم شوری از جوان مردی در خود دارند که اگر زمینه برای شان مساعد گردد کار سودمندی انجام خواهند داد. همان بود که خداوند بزرگ در پرتو الطاف عمیم خود برایی نگارنده توفیق نبشتن این اثر را نصیب گردانید تا اینکه به کمک یک تعداد از جوانان با ایمان و اراده به پایان رسید.

همه میدانیم که نبشتن بیوگرافی یک شاعر کار آسانی نیست زیرا جنبه های مختلف زندگی و برداشتهای شاعرانه او از اوضاع و شرایط اجتماعی اش معضله های زیادی را بار میآورد که باید هر یک آنها از خلال بیانات شاعر مورد بررسی قرار گیرد. بدون شک این کار در ماهیت خود دشواری های را داراست که صاحبان درک و شعور در زمینه آگاهی مبسوطی دارند اما زندگی عشقری نسبت به هر شاعر زمانش دارای خم و پیچ و رموزات زیادی است که بیان آن همه خصوصیات حوصله فراخ و وقت زیادی را ایجاب میکند زیرا این شاعر جوانمرد و از خود گذر در اوج شور و شعف جوانی و بی پروایی یکبار مسیر زندگی خود را تغییر میدهد و به تجارت که از کارهای طرف علاقه و موروثی اوست پشت پا میزند و خود را پابند مجالس برم و سرور میسازد و هستی مادی خود را یک قلم درین راه از دست میدهد و به جوان مردان و شاعران بیشتر علاقه میگیرد و مکتب جوانمردی را می پذیرد و برونق أن شالوده زندگی خود را پیریزی مینماید و اینکه چه علتی او را باین عرصه میکشاند در این اثر تحلیل شده است که عبارت از همان عشق پرشور و دردی است که دیگر مجال هر نوع حرکت را از او صلب میکند.

عشقری در پرتوی عشق شاعر میشود و به شعر گرایش شدیدی پیدا میکند تا آنجا که شبها را با شاعران و شعر بروز میرساند، سپس به سیر و سفر میپردازد و در داخل و خارج کشور مسافرتهای میکند و اندوخته های بزرگی را نصیب میشود. نصوار فروشی و صحافی را پیشه خود میسازد و مدت چهل و هفت سال در یک چار سوق شهر به کم مایه ترین پیشه قناعت میکند. اما رابطه خود را با مردم بالاخص جوانان شاعر مشرب و شعر دوست و مجذوبان بی بندوبار گسترده و یکنواخت حفظ میکند و در شعر شیوه ای را انتخاب میکند که سابقه آن در مسیر تاریخ ادب ما کم تر بنظر رسیده است زیرا به قواعد و فنون شعری پابندی نشان نمیدهد و هرچه دل تنگش میخواهد آنرا در قالب شعر میریزد. ازدواج نمیکند و از تشکیل خانه کناره میگیرد و علت آنرا هم روشن نمیسازد به هیچ حلقه ارشاد داخل نمیشود و از هیچ کس دست ارادت نمیگیرد. علی رغم آنکه در مجالس شان اشتراک میکند و از مصاحبت شان بهره ها میبرد. او به هیچ یک از تعلقات دنیا پابندی و علاقه نشان نمی دهد زال دنیا را سه طلاق میگوید و از چشم پشک چراغ بیت الاحزان خود را میسازد - نه مدح کسی را میگوید و نه هم در مرگ کسی نجوی میکند. از استان بوسى ومداهنت دوری میگیرد. و استغنای فقیرانه را در تمام عمر خود ارج میگذارد و در برابر هر رویداد زندگی به آن پناه میبرد اخلاق اجتماعی را احترام میگذارد و بر آن پابندی شدیدی نشان میدهد. روحیه انتقادی را درخود بیدار میسازد و اوضاع جامعه ومحیط را نقادانه بررسی کرده انحطاطهای اخلاقی و لغزشهای اجتماعی را داهیانه انتقاد میکند و به آنها انگشت میگذارد و اگر مدحی میگوید آنهم برای جوان مردان است چنانکه کاکه تیغون را بارها مدح کرده است. پس زندگی چنین مردی را تحلیل کردن و پهلوهای آنرا کاوش نمودن مشکلاتی دارد که در وقت اندک تصریح کردن آنها میسر شده نمیتواند، با آنهم نگارنده با وجود آنکه به نارسایی های خود در زمینه نویسنده گی دست و گریبان است در سرتاسر این اثر، عظیم ترین تلاش خود را کرد تا در روشن کردن زوایای زندگی صوفی عشقری موفقیتی را بدست آرد و اینکه تا چه اندازه به هدف نزدیک شده است تعیین آن برای نگارنده مقدور نیست و خوانندگان محترم خود قضاوت خواهند کرد و اگر به لغزشی ناشی از نارسایی های نگارنده دست یابند بعد از علم آوری دقیق البته دوستانه و جوانمردانه نویسنده را از آن خلا آگاه خواهند نمود. و بنده هم با اظهار امتنان و شکران از لطف خوانندگان در تصحیح مطلب مبادرت خواهم ورزید. در پایان وظیفه خود میدانم که از یک تعداد دوستان جوانمردی که مرا در نوشتن این اثر یاری کردند و امکان گرفتن نامشان درین مختصر میسر نیست اظهار سپاس و امتنان نمایم و از آن عده جوانانی که کمک مادی خود را از نویسنده دریغ نه نمودند نیز ابراز شکران نموده توفیق مزید برای شان مسئلت بنمایم تا دامنه چنین کمکهای بی شائبه را بیشتر بسط و گسترش داده و درین راه خیر خواهانه و جوانمردانه گامهای سودمندانه دیگری راهم بجلو بردارند و در واپسین تحلیل یک بار دیگر هم از حیدری وجودی و نثار احمد "نثاری" که مشوق من در نوشتن این زندگی نامه شده اند تشکر نموده پیروزمندی بیشتر شانرا آرزومند هستم.


باحترام نیلاب رحیمی

کارته پروان

چهارشنبه ۱۹ اسد ١٣٥٦ هـ . ش