اسلام و شمشیر
برای ورود به آن قسمت از مباحث قرآنی، که در معصومانه ترین صورت خود، قصد دریافت کامل تری از واژگان آیات را دارد، ارائه پاسخ به دو سئوال زیر از نیازهای مقدم است.
آیا قرآن متنی زمینی است؟
آیا متن موجود همان نازل شده نخستین است؟
منکر آسمانی بودن قرآن، که آن را حاصل تراوشات اندیشه فردی و جمعی آدمیان و به خصوص اشتراک ذهن پیامبر اسلام و سلمان فارسی می داند، قادر نیست پاسخی بر این پرسش بیاورد که اشارات متعدد قرآن به مبانی علوم و از جمله معلومات کیهان شناسانه آن، تا حد اعلام خاموش شدن نهایی خورشید، چه گونه به مخیله آدمی در 14 قرن پیش راه یافته است؟
«اذا الشمس کورت و اذالنجوم انکدرت. خورشید خاموش و ستارگان بی نور می شوند». ( تکویر، 1 و 2)
به زمان نزول این آیات، انسان اجرام آسمانی را نمی شناخت، از ماهیت مادی خورشید بی خبر بود و درباب سرانجام و سرنوشت آن تصور و حکمی نداشت، که در ردیف دریافت های کاملا جدید علم نجوم قرار دارد. ناقل آن شرحی هم که قرآن در باب طوفان و نوح و کشتی می آورد و با قرینه های زمینی مطلقا منطبق است، باید که کسی آگاه و آمر به عمده حوادث دیرین جهان باشد و تنها همین دو اشاره کفایت می کند تا مولف متن قرآن را مسلط بر تمام ادوار و امورات گذشته و آینده بدانیم، که در ردیف معرفت های چهارده قرن پیش آدمی قرار نمی گیرد.
«و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین. کلید و رموز ناشناخته ها تنها نزد اوست. عالم است بر آن چه در خشکی و دریا می گذرد، برگی نمی افتد و دانه ای در ظلمات زمین نیست که او نداند و خشک و تری نیست که در کتاب مبین نوشته نباشد». (انعام، 59)
منکران آسمانی بودن قرآن، اساسا در ارائه این پاسخ در می مانند که، اگر مدون قرآن آدمی و آیه بالا یکی از معرفت های موضوعی آن است، پس عرضه چنین تعاریف و توصیفی از خداوند چه سود و زیان ملموس و دستاورد دنیوی برای مولف آن فراهم می کرده و خدای حاکم بر زمین و آسمان و آن چه در میان آن است، از چه راه بر اقتدار شخص او می افزوده و مصالح و منافع او را تأمین می کرده است، هنگامی که نقش خود را تنها فرمان بری خبررسان و فاقد اختیار و حتی مورد عتاب و تمسخر تعریف می کند.
«و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الارض او سلما فی السماء فتاتیهم بایة و لو شاء الله لجمعهم علی الهدی فلا تکونن من الجاهلین. اگر اعراض آنان بر تو گران است، پس اگر می توانی زمین را بشکاف یا نردبانی به آسمان بگذار تا معجزه ای به آنان نموده باشی، جاهلی نکن که اگر خدا اراده می کرد جمیع آنان هدایت می شدند». (انعام، 35)
پس تصور تألیف زمینی قرآن علیل است به خصوص که هنگام تدارک پاسخ برای پرسش دوم به بدایعی شگفت برخورد می کنیم: مثلا در رجوع به چند هزار پاره قرآن نوشته های کهن، که در جغرافیا و سرزمین های مسلمین یافته ایم، آیاتی ندیده ایم که در متن و مراتب با نظایر دیگر، که هم امروز در ردیف کتاب خانه ها و اشکاف منازل است، حتی در اندازه کاهش و افزایش یک حرف واو مختلف باشد. به زبان دیگر هنوز دو قرآن با متون متفاوت، در هیچ مقیاس و اندازه ای پیدا نکرده ایم که یکی را تحریف شده و دیگری را اصیل بگیریم.
«و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین. فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة اعدت للکافرین. و اگر در آن چه بر بنده خود نازل کرده ایم، دچار تردیدید، از مدعیان بخواهید تا سوره ای همانند بیاورند و اگر نتوانستید که نخواهید توانست بترسید از آتش وعده شده به کافران که هیزم آن از آدمیان و سنگ هاست». (بقره، 23 و 24)
می توان جزمیت این گفتار، که همگان را در تدوین سوره و آیه ای نظیر، ناتوان می نامد، بخش دیگری از علل نفی زمینی بودن تالیف قرآن گرفت، زیرا هیچ مولفی از میان آدمیان، با اظهار چنین ادعای گزافی تمسخر عام را برای خود نمی خرد، چنان که تاکنون نیز صاحب قلمی اثر خود را غیرقابل تقلید نخوانده است و عجیب این که با گذشت این همه قرن هنوز حتی یهودیان که بی شمار انجیل نوشته اند، قادر به تقلید آیه ای از قرآن نبوده و در سراسر جهان دو متن مغایر از آن دیده نشده است. منطق کلی مدخل معلوم می کند که اگر بازساخت آیه ای مطابق با لغات و کلام خداوند ممکن نبوده و نیست، پس تصور تحریف آن، که نخست مستلزم ساخت آیات جدید است، خیال پردازی محض، غیرممکن و بی دلیل می شود.
«و تمت کلمات ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم. و سراپای کلمات خدای تو بر مبنای راستی و عدالت است، کسی نمی تواند این کلمات را دگرگون کند و او شنوا و داناست». (انعام، 115)
در این جا صراحت دیگری اعلام می شود و تغییر در کوچک ترین جزء قرآن، یعنی کلمات آیات را نیز ناممکن می گوید و تعهد می دهد که: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون، تعهدی که در طول زمانه در توان آدمی نیست که پس از چند دهه رهسپار گور می شود.
«ما ننسخ من ایة او ننسهانات بخیر منها او مثلها الم تعلم ان الله علی کل شی قدیر. اگر آیه ای را نسخ کنیم یا کنار گذاریم همانند یا به تر از آن را قرار می دهیم. نمی دانی که خداوند بر هر کاری تواناست؟ (بقره، 106) و اذا بدلنا ایة مکان ایة والله اعلم بما ینزل قالوا انما انت مفتر بل اکثرهم لایعلمون. و چنان چه آیه ای را در جای آیه دیگر گذاریم، می گویند تو افترا زنی، و خدا به آن چه نازل می کند، آگاه است و اکثر آن ها نمی دانند». (نحل، 101)
چنین آیاتی بر نوعی بازبینی الهی در متن آیات اشاره می کند. آن چه در این مورد و نظایر دیگر می گذرد، گواهی است بر نهایت ملاحظه کاری خداوند در ارتباط صادقانه با بندگان، که تا مرحله اعلام تعویض و یا بازنگری در برخی از آیات، به پیش می رود. بدین ترتیب قرآن به گزارش موشکاف و مبسوطی از مراتب و مقال تولد اسلام و آن چه در حواشی آن گذشته است تبدیل می شود. این رسم صادقانه قرآن است که به آرایش امور در هیچ وجهی نمی پردازد و آن چه را در اندرون اذهان و در محیط رشد اسلام پنهان است، بی ملاحظات سیّاسانه معمول عریان می کند، مطلبی که موجب بروز اعتماد وسیع و عریضی نزد قاری آن است.
«یا نساء النبی من یات منکن بفاحشة مبینة یضاعف لها العذاب ضعفین و کان ذلک علی الله یسیرا…. یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا. و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولی و اقمن الصلوة و آتین الزکوة و اطعن الله ورسوله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. ای زنان پیامبر هر یک از شما که آشکارا مرتکب کار زشتی شود، بر خدا آسان است که به او عذابی مضاعف بچشاند… ای زنان پیامبر شما مانند دیگر زنان نیستید پس چنان به نرمی سخن نگویید که دارنده بیماری در قلب را به طمع اندازد و سخن تان را به لحنی معمول و متعارف بیان کنید. در خانه های خود بمانید و به سیاق جاهلیت خود را آراسته به نمایش نگذارید، نماز بخوانید، زکات بدهید و پیروی کنید خداوند و رسول اش را. خداوند اراده دارد تا زشتی ها را از اهل خانه پیامبر دور کند». (احزاب، آیات 30 تا 34)
در این آیات آن رفوگران سخن حضور ندارند که غالبا در کار نمایش دیگرگونه بیان صریح خداوندند. آن طور که امروز نهضت انطباق دستورات آسمانی قرآن با توصیه های سازمان ملل اوج می گیرد. این که کسانی با ذکر نمونه های معین، دخالت برنامه ریزی شده آن مترجم و این مفسر و سوء استفاده از متون و کلمات آیات، به صورت اختراع جنگ ها و تولید نمایشاتی در باب معراج و نیز تعریف شان نزول ها را برملا کند، مقابله با فرصت طلبی های یهود است و با آن مراتبی سازگار نیست که با برپا کردن خیمه گاه تاویل و توجیه، الفاظ صریح قرآن را نزد مشاطه گران غالبا یهودی می برند و به ویراستاری مثبت و منفی قرآن می پردازند. چنان که درس نخست یادآوری مراعات های بالا از جانب زنان پیامبر، که از سوی همان خدای مشرف به سقوط برگ ها و آگاه از احوال دانه ها در تاریکی زمین تذکر داده می شود، آگاهی از این مطلب است که قرآن بر ساخته انسان نیست تا برابر معمول زشت کاری های حواشی مرتبط با خویش را حاشا کند. وسعت صداقت در بیانات قرآن تا کرانه ای است که خداوند احتمال سوء استفاده کافران و مشرکین از این گونه آیات را بهانه ای برای پوشاندن حقایق قرار نمی دهد. چنین مراتبی که معرّفی است بر این که قرآن نازل شده ای تحریف ناشده از آسمان است و مسلمان را موظف می کند از دستورات آن به همین صورت موجود تبعیت کند، بی آن که قصد انطباق آن با حقوق بین الملل و یا تنظیم دفاعیه برای نفی اعلام صریح مدیریت اجتماعی مرد و یا اثبات ناممکن برابری حقوق هر دو جنس در تمام موضوعات و مراتب را، داشته باشیم و در مرتبه ای ننشینیم که از الفاظ این نازل شده از آسمان مفاهیم نو استخراج کنیم و نپرسیم غرض خداوند از ذکر این یا آن کلام در این یا آن آیه چه بوده است، آن گاه که با فرض دریافتی تازه نیز، اجازه نداریم نو برداشت خود را در جای کلام خدا بنشانیم و قرآن مورد قبول و ویرایش شده خویش را نازل کنیم؟
«لاتحرک به لسانک لتعجل به. ان علینا جمعه و قرانه. فاذا قراناه فاتبع قرانه. ثم ان علینا بیانه. عجولانه زبان ات را به گردش درنیاور. که ما گردآور و بازخوان آنیم. و چون بازخواندیم از آن اطاعت کن. که بیان آن با ماست». (قیامت، 16 تا 19)
چنین اوامری از ملاحظات همه جانبه خداوند در مراقبت از متن خبر می دهد تا به مرتبه ای که امکان ایجاد خلل، هنگام ابلاغ آیات به وسیله پیامبر در اثر تعجیل را در نظر دارد و تذکر می دهد که آیات بازخوانی می شود و نظارت خود در حفظ اصالت معانی و بیان را تضمین می کند.
«هو الذی انزل علیک الکتاب منه ایات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الالباب. چیزی در آسمان و زمین بر خداوند پوشیده نیست… همان که بر تو کتابی نازل کرد با آیاتی محکم که اساس آن است و بخشی که شبیه سازی است. آن ها که قلوب گشاده ندارند با گزینش شبهات، به فتنه گری و تأویلات رو می کنند حال آن که جز خدا تأویل آن ها را نمی داند. دانایان پابرجا می گویند به تمام کتاب مؤمنیم که از جانب خداوند آمده و کسی جز خردمند پندپذیر نیست». (آل عمران، 7)
این آیات سرانجام باید بتواند آن کنکاش های وسیعا باب شده را متوقف کند که کسانی درون لغات قرآن را، غالبا برای بیرون کشیدن معنای مورد نیاز خویش می کاوند، تا برداشت های خود را در جای لسان خدا بنشانند. باید عادت چنین پرسش هایی را کنار گذاریم و کنترل کنیم، که در بطن خود موجد تفسیر و موجب این گمان است که مفاهیم قرآن به قدر نیازها و علائق هر یک از ما مستقیم نیست. باید قاعده را بر این بگذاریم که همانند راسخون در علم و مؤمنین کامل، که سیزده قرن سئوال نکردند، چه طور خورشید خاموش خواهد شد، به خداوند درباره مفاهیم آیات و کلمات قرآن سئوال ندهیم که سرانجام سر از تأویل و تولد عتیق تازه ای بیرون خواهد کرد. زیرا تا زمانی که از جانب خداوند معین خواهد شد، نخواهیم توانست حتی یکی از اصحاب زیر را با پرس و جو و گفت و گو و حدس و گمان شناسایی کنیم: اصحاب الاخدود، اصحاب الرس، اصحاب الرقیم، اصحاب السفینه، اصحاب الفیل، اصحاب القریه، اصحاب الکهف، اصحاب مدین و غیره و غیره. زیرا قرآن کتابی برای دیروز و امروز نیست و انکشاف کامل آن موکول به طول زمان حیات در پهنای کائنات است.