اسلام و شمشیر
اینک به معنای لفظ و لغت عبد در قرآن کریم وارد شوم، با این اشاره که کاربرد آن، در ترکیبات و مشتقات اسم و فعل و صفت، چون عابد و عبادت و معبود، غالبا به معنای پرستنده و ستایشگر آمده و به استقلال و انفراد در قرآن عظیم کم تر دیده می شود. معلوم است که قراردادن معنای برده بر لغت عبد، به کلی خروج به بی راهه است، زیرا برای برده در توصیفات موجود هم حقوقی قائل نشده و در حد ابزار جان داری گرفته اند که از زن و مرد در بازار می فروشند و تا آن زمان که به کار آید، در اختیار خریدار می ماند. برده چنان که گفته اند مالک چیزی نمی شود، از هر حقوقی ساقط است، اجازه ندارد معترض امر و وضعی شود، ولی دم ندارد و خون و دست مایه اش به اختیار صاحب خویش است، حال آن که عبد مسلمان در قرآن، مومنی است تسلیم شده و طلب کار خداوند.
«ایاک نعبدوا و ایاک نستعین. تو را می ستاییم، و از تو کمک می طلبیم». (حمد، ۵)
تنها همین آیه در سوره شگفت انگیز حمد، که گویی چکامه ای است برای سپاس، که از زمین به آسمان می رود، تمام آن مراودات میان برده و صاحب را بر هم می زند و به رابطه ای ملهم از شیفتگی و شوق و آرزومندی بدل می کند.
«...لا اعبد ما تعبدون. و لا انتم عابدون ما اعبد... نمی پرستم آن چه را می پرستید و نمی پرستید آن چه را می پرستم...». (کافرون، ۲ و۳)
می توان قریب ۱۵۰ نمونه عرضه کرد که عبد و ترکیبات و مشتقات آن در آیات قرآن به پرستش اشاره دارد و زمان است بگویم که معنای درست عبدالله برده و حتی بنده ی بی موضع خدا نیست، که پرستنده ی اوست. با این همه باید از منظر لغوی و نه تفسیری به چند آیه در همین موضوع پرداخت که منبع زایش تایید برده داری در قرآن دانسته اند. برای مزید حیرت بگویم، علی رغم این همه برده که در بازارهای مسلمانان می فروخته اند و حقه بازانی چون ناصر خسرو و ناپیدایی چون فردوسی و مجموع دیگری از حکایت بافان و صحنه سازان سفرنامه نویس و سیاح به وجود آن ها گواهی داده اند، فرهنگ بشری، حتی از نوع کنیسه ای آن هنوز نتوانسته است تاریخچه ای موجز و موجه برای برده داری بنویسد و آن چه در این باب مثلا در بریتانیکا یافت می شود تکرار همان فصولی است که در کتاب ها و آثار غیر ممکنی از صاحب قلمان غالبا فاقد منبع و موجودیت از قماش زیر می خوانیم: ابن قدامه، مقدسی، ابراهیم بن علی ابواسحاق شیرازی، سلیمان بن خلف باجی، عبدالرحمان جزیری، محمدبن حسن حر عاملی، وهبه مصطفی زحیلی، محمدبن احمد شمس الائمه سرخسی، و دور تسبیح دیگری از این گونه صاحبان کتاب، که غالبا صاحب شروح فقهی در باب برده و برداری در تمام فصول اربعه ی فرقه های اسلامی اند، اما اگر بخواهید تاریخچه ای از بنیان برده داری بدانید، نخست باخبرتان می کنند که مسیحیان هرگز برده دار نبوده اند و این روابطی است که نزد عرب پیش از اسلام رواج داشته و در اسلام چنان رسم وسیعی شده، که بزرگوارانه و برای خلط مبحث و خام کردن ما، قرآن را کتابی برای حفظ حقوق بردگان می گویند!!؟
«بردگی همواره نهادی زنده به شمار می رفته که در خلقیات جامعه ریشه دوانیده بوده است. در میان ترکان، ظاهراً در مرحلة چادرنشینی، رسم بردگی چندان رواج نداشت، اما آنان رفته رفته با یکجانشینی، بیش از پیش برده دار شدند. با جهانگشایی های مسلمانان، مردان و زنان بسیاری اسیر فاتحان شدند که بسیاری همچنان در بردگی ماندند. مسلمانان در دوره ی فتوح و پس از آن هنگام رعایت متارکه ی رسمی یا همپیمانیِ موقّت، اسیرانی با خود همراه می آوردند... انتقال بردگان از نژادهای مختلف در جهان اسلام، از طریق خراج های والیان برای خلفا یا از راه داد و ستد بازرگانی چشمگیر بوده است. از سازمان این داد و ستد خبری در دست نیست، لیکن از جنبه هایی از آن آگاهیم. بازار برده در تمام شهرهای بزرگ وجود داشت. بازار برده ی سامرا در قرن سوم هجری، چهار ضلعیِ وسیعی بود با کوچه هایی درون آن و خانه های یک اشکوبه شامل اتاق ها و دکّه ها. برده فروش، به علّت حرفه اش تحقیر می شد، اما به دلیل ثروتش موردغبطه بود: وی منافع هنگفتی به چنگ می آورد که غالباً با تقلّب ماهرانه در فروش کالا افزایش می یافت . یعقوبی و ابن بطلان پزشک مسیحی و سَقَطی مالاگایی شرحهای جالبی در این باره نوشته اند. برده سازی مسلمانان به دست مسلمانان نیز به طور محدودتر وجود داشته است، به ویژه هنگامی که پیروان فرقه مذهبی متعصبی، دیگران را غیرمسلمان می شمردند و از این رو در اسیر کردن ایشان دغدغه ی خاطری به خود راه نمی دادند. چنان که در رخ دادی کم نظیر، هزاران زن از یک قبیلة شورشی بربر علناً در بازار قاهره فروخته شدند. با پیشرفت اسلام در آفریقای سیاه، مسئله ی جایز بودن فروش برده که پی آمد آن به شمار می رفت، ناگزیر می بایست در برابر فقهای بزرگ مطرح شده باشد... نظام بردگی بیابانی، در صحرای افریقا و در عربستان، بی گمان به سود قبیله های چادرنشین، کم رنج تر لیکن به گونه ای وحشیانه مقرون به تبعیض بود. جامعه ی طوارق که به سه طبقه سخت مسدود بخش شده بود، گروههای بردگان، خواه آزاد شده خواه آزاد نشده را که تقریباً همگی سیاه پوست بودند، زیر دست اشراف و دست نشاندگان آن ها، در سطح پایین نگه می داشت. این بردگان، به سود قبایل فرمانروا، یا به کار کشت زمین یا به خدمت به افراد و جانوران اختصاص داده می شدند. در میان بدویان شبه جزیره ی عربستان و اطراف آن بردگان سیاه پوست با هم وصلت می کردند و اموالی به چنگ می آوردند؛ لیکن هر قدر هم با صاحب و خانواده ی صاحب خود انس و الفت می یافتند یا صاحب مزایا ویا حتی آزاد می شدند، هرگز به چشم همشأن و همطراز به آنان نگریسته نمی شد». (تلخیص از بریتانیکا)
آیا ملتفت شدید؟ آن ها از سازمان برده داری چیزی نمی دانند ولی از ابعاد اتاقک های مربوطه در بازار برده فروشان سامره باخبرند! متن بالا خلاصه ای است از تاریخ برده داری در جهان، مأخوذ از بریتانیکای معروف، که گسترش برده داری را حاصل فتوحات اسلامی می داند و تنها در میان اعراب و خنده دارتر از آن در میان قبایل سیاه شناسایی می کند و اگر شاهد بخواهید دختران یزد گرد سوم را به یادتان می آورد و بازارهای برده فروشان را که در این همه فیلم های هالیودی دکور بندی کرده اند و اگر قانع نشدید، لشکر شاعران و سیاحان و ناقلان بی سایه آماده اند تا شما را به راه راست هدایت کنند و اگر سرسختی نشان دهید فوجی از فقیهان از صدر اسلام تاکنون، صدا را در گلوی تان خواهند برید. اما برای رسوا کردن آنان شعبده ساده ای می شناسیم: اگر بردگان هم ناگزیر دارای خانواده و دنباله و خلف اند، آیا نسل های متعدد سیاهان را در آمریکا و کانادا و انگلستان و فرانسه می یابیم، یا در مکه و ریاض و سامرا و قاهره و بغداد و دمشق، که شهرهایی تازه رشد کرده اند و آیا این سیاهان در قرون اخیر به اختیار خود و برای سیاحت به سرزمین های غربی در این و آن سوی اوقیانوس ها سرازیر شده اند و اگر روم، از دوران های دور، بر پایه کار بردگان اداره می شده و سیاهان را به خدمت وا می داشته اند، پس چرا امروز، همچون آمریکا، میلیون ها سیاه پوست در ایتالیا نمی بینیم؟!! حقیقت آن که تاریخ بشری کوچک ترین رد پایی از بردگان در جهان اسلام و یا سرزمین روم باستان ذخیره ندارد و اگر در همه جا بردگان را فقط در سیمای سیاه پوستان دیده ایم و نه سرخ و زرد و سفید پوست، به سبب آن ماجرای ساختگی زنان بربر نیست، بل از آن است که کنیسه و کلیسا، خاخام ها و کشیشان، کثیف ترین نوع برده داری را، که بیش از سه قرن در جهان غرب حیات رسمی داشته است، از تسخیر خون آلود آفریقا و در قرون اخیر آغاز و ابداع کرده اند!
از باب مغلطه در مورد همین حقیقت است که گویا از حضور برده داری در جهان اسلام نشانه های فراوان دارند، که از جمله و ظاهرا در کتاب خدا هم ذکر آن آمده است و مثلا نقل ... و آتی المال علی حبه ذوی القربی و ایتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب... در آیه ی ۱۷۷ سوره ی بقره را نه بخشیدن مال به گردن داران دین و بدهکاران، بل به بردگان می گویند، چنان که لأمة در آیه ۲۲۱ همان سوره را و معلوم نیست با کدام قرینه و قدمت، باز هم به معنای کنیز گرفته اند، عبد مؤمن در همان آیه را برده ی مؤمن معنا می کنند، تحریر رقبه در آیه ی ۸۹ سوره ی مائده را، که در باب کفاره ی ادای سخن لغو است و اگر خدا بخواهد در باب آن سخنانی دارم، آزاد کردن برده گفته اند، نه رهانیدن بدهکار از بار قرض، همچنان که در آیه ی ۶۰ سوره ی توبه، که از محل مصرف صدقاتی خبر می دهد، که همه جا زکات معنا کرده اند، باز هم الرقاب، نه بدهکاران، که بردگان در اساس محروم از حقوق مادی اند تا احتمالا صاحبان آن ها مال بخشیده از آن منبع را به سود کیسه ی خود مصادره کنند!؟ همان طور که و الصالحین من عبادکم و امائکم در آیه ی ۳۲ سوره ی نور را به صورتی کاملا بی ربط و رسوا، احتمالا گونه ی به خصوصی برده و کنیز تشخیص داده اند و البته در همه جا و با وجود این همه لفظ مستقیم و من درآوردی که برای کنیز و برده از کیسه ی کنیسه ساخته اند، باز هم ترکیب بسیار گویای ما ملکت ایمانهم را کنیز معنا می کنند!؟ بدین ترتیب باید دید چنین مترجمین و مفسران و فقیهان منتقل کننده ی تاریخ برده داری به آیات قرآن کبیر، دنبال چه بوده و از تغییر معنای روشن ما ملکت ایمانهم چه هدفی داشته و چه سودی می برده اند؟!!