تاریخ اساطیری افغانستان
در تاريخ اساطيرى افغانستان سه خانواده حادثه ساز وجود دارند كه عبارتند از:
الف : پيشداديان
هوشنگ اولين پهلوان اوستايى است كه با ديوها مى جنگيد و بر آنها حاكميت داشت. هوشنگ از اولاده كيومرث بود ، كه سلاله پيشداديان از نسل موصوف است. هوشنگ به نخستين قانونگذار شهر بخدى(بلخ) معروف شده است. بعد از هوشنگ، تهمورث به قدرت رسيد كه به نام شاه هفت كشور معروف بود.
بعد از تهمورث قدرت به جمشيد يا يما رسيد، كه درتاريخ اساطيرى افغانستان داستان هاى جذاب حماسى و عشقى دارد. از جمله داستان هاى معروف آن زمان، مانند: داستان رستم و سهراب، داستان كاوه آهنگر و غيره ياد كرد . داستان كاوه آهنگر بر وقايع ترتيب شده است كه شخصى به نام كاوه آهنگر چرم آهنگرى خود را به طورى بيرق بر سر نيزه بست و مردم را به دورخويش جمع كرد، و برضد ضحاك بر خاست و بر خلاف ستمگرى او طغيان كرد. كه در نتيجه ضحاك از بين رفت و كاوه آهنگر پيروز شد.
ب : كيانيان
خاندان كيانى، سلاله ديگر اساطيرى افغانستان بوده كه در بلخ قديم حكمروايى داشتند. به استناداوستا نخستين شاه اين خاندان به نام كيقباد ياد شده است كه به در خواست رستم پهلوان در بلخ برتخت نشست و پانزده سال حكم راند.
بعد از آن پسرش كيكاوس بر تخت سلطنت تكيه زد و با عناصر خارجى و اجنبى جنگيد و بر آنها غالب آمد. گويند كيكاوس وزيرى داشت عاقل و هوشيار به نام اوسنر داشت. بعد از كيكاوس سياوش به قدرت رسيد. سياوش يكى از مقتدر ترين شاهان اين خاندان به حساب مى رود. اين شخص در جنگ رويا روى با تورانيان از بين رفت. به تعقيب سياوش پسرش بنام كيخسرو قدرت را در دست گرفت. موصوف نيز با تورانيها به خاطر خونخواهى پدر خويش جنگيد. درنهايت افراسياب تورانى و برادرش را زنجير كشيده كشتند.
ج: اسپه
بعداز خاندان كيانى سلاله ديگر در تاريخ اساطيرى افغانستان به قدرت رسيدند كه به نام خاندان اسپه شهرت يافته است. چون در اخير نام هر شاه اين سلا له، كلمه اسپه آمده است لذا در متون تاريخى به نام خاندان اسپه مشهور شده است. اولين شاه اين خاندان كه به قدرت رسيد لهراسپ نام داشت. لهراسپ مركز را از بخدى به نوبهار بلخ آورد . او نيز توسط تورانيها كشته شد. موصوف شخص بلند همت، عادل و پيرو آيين زردشت بود.گويند كه زردشت 12 هزار نسخة كتاب خويش را نوشته كه در آتشكده وهران نگهدارى مي شد. اين معبد را گشتاسپ در بلخ بناكرده بود.
بعد از گشتاسپ شاهان ديگرى ازين سلاله نيز به قدرت رسيدند كه ازجمله مى توان نامهايى چون اسفنديار، داراب فرزند هماى و غيره را نام برد. خلاصه اينكه تاريخ اساطيرى افغانستان عمدتاً بر سه منبع متكى مى باشد كه عبارتند از: متون اوستايى، شاهنامه فردوسى و داستانهاى شفاهى. داستانهاى شفاهى اين دوران تاكنون نيز در ميان مردم افغانستان سينه به سينه نقل شده و به اشكال گونه گون باقى مانده اند.