اهمیت لاجورد درآثار هنری قدیم جهان و افغانستان

از کتاب: مجموعه ۱




با ابراز قدرمندی و تشکر فراوان از دوست بزرگوار، ادیب و دانشمند جناب عمر ملکیار که لطف نموده و اینجانب را لایق آن دیده اند تا درمورد استعمال رنگ «لاجوردی» ترکیب یافته ازسنگ لاجورد اصیل افغانستان در تابلوهای عصر رنسانس ایتالیا (سدهٔ پانزدهم وشانزدهم میلادی) معلوماتی ارائه دارم، مطالب آتی را بحضورهموطنان گرانقدر تقدیم میدارم:


درماه نوامبرسال ۲۰۱۷ آقای سلیمان ولی، جوان دانشمند افغان مقالهٔ علمی مبسوطی در مورد یکی از تابلوهای نقاش معروف ایتالیا، لیوناردوداوینچی بنام «سلواتور مندی» Salvator Mundiبزبان انگلیسی نگاشت که دران از رنگ اصیل لاجورد افغانستان استفاه بعمل آمده و ارزش این تابلو درهراج سال گذشتهٔ نیویارک ۴۵۰ ملیون دالر امریکایی تعیین گردیده است. بدیهیست که برعلاوهٔ شهرت بسزای لیونادو داونچی، خالق تابلوی معروف «مونه لیزا» یا «لبخند ژکوند» موجودیت رنگ اصیل لاجورد بدخشان برقیمت این اثر ارزشمند هنری افزوده است. آقای ولی لطف نموده و درین بررسی نامی از اینجانب و مطالبی که درمورد تجلی سنگ لاجورد ورنگ لاجوردی درآثار هنری جهان باستان در کتاب هنر افغانستان درعرصهٔ تاریخ Art Through The Ages in Afghanistan نوشته ام ذکر نموده است که اینک بشرح آن میپردازم. اما قبل ازآنکه شرح تاریخی ایجاد و استعمال رنگ لاجوردی در هنر نقاشی بعرض برسانم، لازم می افتد تا مکث کوتاهی بالای اصطلاح سلواتورمندی درهنرعصر رنسانس ایتالیا بنماییم. سلواتورمندی بمعنی «نگهدارنده یا محافظ جهان» در هنر کلیسایی اروپا به نقاشی های ازحضرت مسیح اطلاق میگردد که دست راست را به علامت دادن اطمینان بلند نموده و دردست چپ کرهٔ زمین را نگهداشته است.


این پرداخت هنری بیننده را به یاد پیکره های بودای مکتب کابل- گنده هارا می اندازد که دست راست را به علامت دادن اطمینان بطرف مقابل بلند نموده وبا سرانگشت دست چپ بسوی زمین اشاره مینماید. اینکه میان این دوطرزدید هنری مشابه رابطهٔ تاریخی ای جود دارد سندی دردست نیست، ولیکن درمورد استفاده ازرنگ اصیل لاجورد افغانستان درنقاشی های دورهٔ رنسانس اروپا مطالبی است که گواه این ارتباط فرهنگی میان حوزه های ثقافتی افغانستان و ایتالیا درقرن پانزدهم مصادف به دورهٔ شگوفایی مکتب نقاشی هرات درعصر تیموریان میباشد.


درجهان امروز انواع رنگهای کیمیایی درصنعت رنگسازی معمول است، اما درعصر تیموریان هرات که نقاشان بزرگی چون موسی مصور ، مولانا ولی الله ولی ، روح الله میرک هروی ونابغه هنر نقاشی استاد کمال الدین بهزاد ظهور نمودند، رنگها از احجار کریمه، عصارهٔ نباتات وشیرهٔ گیاهان ایجاد میشد. برخی از این رنگها با کاروانهای مال التجاره به شهر انطاکیه میرسید و از آنجا توسط کشتی به ایتالیا انتقال میافت. البته در اروپا نیز رنگهای زیادی مانند رنگVermillion ورملیون (سرخ ) فرانسه و روم، رنگ سبز زمردین Emraled Green، رنگ آبی کبود Cobalt Blue ، رنگ نصواری وان آیک Van Eyck Brown وانواع رنگهای بنفش وزرد از زمرهٔ رنگهای گرانبها بودند، اما درین میان رنگ لاجوردی چون از راه دوری می آمد بنام آلترا مرین Ultramarin Blue یعنی رنگ (آنسوی دریاها) یاد میگردید. این رنگ طبیعی و درخشان که در افغانستان قدیم از سنگ لاجورد ساخته میشد از طریق راه ابریشم به اروپا میرسید و در طی قرون متمادی علاقمندان زیادی داشت. در دورهٔ رنسانس نقاشان قرن پانزدهم ایتالیایی گرانبهاترین تابلو های مریم مقدس را با این رنگ گرانبها پیرایش میدادند تا شکوه شخصیت، پاکی باطن و حالت غم انگیز او را تجلی دهند. با آنکه این رنگ در سده های پانزدهم وشانزدهم میلادی در اروپا ارزش و شهرت زیادی داشت، اما رنگ لاجوردی در افغانستان سابقهٔ بسیار کهنتری از دورهٔ رنسانس اروپا وعصر تیموریان هرات دارد، زیرا درنقاشیهای دیواری بامیان استعمال رنگ لاجوردی به وفرت دیده میشود. کاربرد رنگ لاجوردی در نقاشی های بامیان حد اقل هزار سال پیش از ترویج آن در اروپا در قرن پنجم یا ششم میلادی آفریده شده که دلیل روشنی برای اثبات کشف رنگ لاجوردی اصیل ultramarine (آلترا مرین) در افغانستان قدیم است


. رنگ آلترامرین ، یا لاجوردی اصیل از مخلوط گَرد سنگ لاجورد با مایعات به شیوهٔ خاصی ترکیب میگردید که ایجاد آن کار آسانی نبود. این رنگ در میان نقاشان اروپا بخاطر درخشش بینظیر آن شهرت زیادی داشت و تنها استادان کار به آن دسترسی داشتند. نقاشان معروف ایتالیا و هالند مانند مساچیو Masaccio، جیوانی ساسوفیرا و Geovani Sassoferrato و جان ویرمیر Vermeer Johan تصاویر بسیار برگزیده و دارای تقدس را با این رنگ میآفریدند. بطور مثال در تابلو های مریم مقدس چادر مریم عذرا با رنگ لاجوردی افغانستان نقاشی میشد و و در زمینهٔ آن رنگ طلایی کار میشد و بخاطر داشتن دو رنگ اصیل، ترکیب یافته از الیاژ طلا و لاجورد تاکنون از ارزش فراوانی برخوردارند.


شمار ابداعات هنری در افغانستان قدیم چه در ساحهٔ مجسمه سازی و چه در بخش هنر های تصویری فراوان است، از نگاه شگوفایی، هنرهای تصویری بامیان از زمرهٔ غنی ترین ساحات تاریخی افغانستان بشمار میرود. سقف و دیوارهای نیایشگاه های انفرادی و تالارهای بزرگ گردهمآیی با نفیس ترین نقاشی های دیواری، ستونپایه ها وگچ بُری های ظریف مزین بود. راهبان بودایی، زائرین و مسافران برای قرون متمادی در مغاره های پرپیچ و خم و اسرار آمیز این معبد عظیم رهایش داشته وهنرمندان زیادی از روی عقیده و اخلاصیکه به این معبد باستانی داشته اند، هریک با شیوه و سبک خاصی از خود اثری در آنجا بجا گزارده است. این آثار بدیع که دورهٔ اعتلای فرهنگی بامیان را در عصر کیدار شاهان تمثیل میکند، گویای رشد فرهنگی بامیان از قرن چهارم میلادی تا سده های نخستین ادوار اسلامیست. اکثر نقاشی های بامیان مانند تصاویر معبد هده بالای طبقهٔ نازکی از گچ با رنگهای محلول در آب آفریده شده بود که این شیوه بنام نقاشی فریسکو Frescoیاد میشود. سبک نقاشی فریسکو در سراسر جهان کهن از یونان و روم تا هندوستان و چین تا عصر رنسانس یعنی قرن پانزدهم میلادی منحیث یکی از شیوه های پذیرفته شده ای تصویر سازی رواج گسترده داشت، تا اینکه برادران وان آیک نقاشی رنگ روغنی را در قرن پانزدهم کشف کردند و با این کشف بزرگ هنر تصویر سازی نخست در اروپا و سپس در سراسر جهان تحول شگرفی نمود، ولی آنچه دانشمندان و هنرشناسان را بتعجب واداشته کاربرد و استعمال رنگ روغنی، حداقل دوزاده قرن قبل از کشف بزرگ برادران وان آیک Van Eyck در نقاشی های بامیان است. تصاویر دیواری ایکه با کاربرد رنگهای درخشان روغنی در بدنهٔ دیوار های مغاره های بامیان در زیر خاک نهفته بود در سال ۲۰۰۶ میلادی توسط باستانشناسان جاپانی مشاهده شد و جهانی را به شگفتی واداشت. موجودیت این نقاشیها که نخستین تصاویر رنگ روغنی در جهان اند، امتیاز خاصی به حوزهٔ فرهنگی بامیان میدهد و بصورت عموم نمایانگر پیشرفت علوم و ارتقای هنر در مدنیت آریانای باستان یا افغانستان قدیم است. رنگ روغنی عموما از مخلوط مواد رنگ زا با روغن شرشم و گاهی هم با روغن گل آفتاب پرست و یا روغن چارمغز ایجاد میشود. ساختن این مخلوط کار دشواریست ومستلزم دانش خاص در مورد مواد رنگ زای نباتی و بُرادهٔ فلزاتی چون نقره، طلا ومس میباشد که نقاشان آنرا حل طلا و یا نقره میگویند. همچنان گَرد لاجورد و احجار کریمهٔ دیگر با این عملیهٔ کیمیایی رنگهای درخشانی را ایجاد مینماید که از زیبایی خاصی برخوردارند.




بدین معنی که در مقایسه با رنگهای محلول در آب دوام وطراوت بیشتری دارد.


البته تا اینجا صحبت بالای تجلی رنگ لاجوردی درهنرهای تصویری بود، اما استفاده از انگ لاجورد در هنرهای تجسمی و تزئینی قدامت بسیار بیشتری دارد و حد اقل به پنجهزار سال پیش میکشد.


مطالعات باستان شناسی از نگاه سیرتمدن درینبخش جهان نشان میدهد که افغانستان با موقعیت استراتیژیک خاص خود در قلب آسیا، مرکز تمدنهای پیشرفته و شگوفا، مملو از بدایع هنری و ادبی در دوره های مختلف زندگانی بشر بوده و در اتصال مدنیت های کهن نقش بارزی داشته است. شهرهای بزرگ افغانستان چون باختر(Bactria بلخ)، آریا(Aria هرات) ، حوزهٔ فرهنگی کابورا (کابل و کاپیسا) و اراکوزیا (Arachosia کندهار) گهوارهٔ فرهنگ های نخستین انسانی در هزاره های سوم و دوم قبل از میلاد یعنی پنج هزار سال پیش از امروز بوده و در طی این ادوار، بسیاری از شیوه های هنری و فرآورده های فرهنگی برخاسته از این خطهٔ باستانی به سرزمینهای همجوار آن مانند مناطق شمالی نیم قارهٔ هند، سغدیانای قدیم در شمال رود آمو، ایالت سیکیانگ چین و فارس پخش گردیده است.



در مواردی هم شیوه های هنری آن ملهم از ارزشهای فرهنگی سرزمینهای دیگر گردیده است که دال بر پویایی فرهنگی این خطهٔ باستانی میکند. بطور مثال کاربرد سنگ لاجورد بدخشان در زیورات و صنایع دستی بین النهرین (Mesopotamia) یا سرزمین باستانی بین دو رود دجله و فرات بازتاب دهندهٔ گسترش روابط تجارتی میان شهرهای قدیم افغانستان، سرزمین کهن عیلام، مدنیت سومریها وهمچنان مصر باستان در هزارهٔ سوم قبل از میلاد میباشد. راه تجارتی قدیمی که قبل از جادهٔ ابریشم مورد استفاده تجاران بود، از ناحیهٔ سرسنگ بدخشان شروع میشد، از سمنگان میگذشت و از طریق درهٔ شکاری بعد از عبور از دره های پرپیچ وخم هندوکش به بامیان میرسید و از آنجا پس از عبور از وادی زابل و غزنه به کندهار وصل میگردید. درکندهاراین جاده به دو بخش جدا میگردید. یک راه فرعی ازکندهار به استقامت جنوب پس از گذشتن از وادی ژوب بشهر باستانی هره په Harappaدربلوچستان منتهی میشد و جادهٔ اصلی به استقامت غرب پس از گذشتن از وادی هیلمند و نیمروز بشهر سوخته، واقع در سرحد افغانستان و ایران امروزی میرسید و از آنجا پس از عبور از دشتهای بلوچستان ایران امروزی، بشهر شوش در عیلام وصل میگردید تا اینکه بسرزمین باستانی بین النهرین منتهی میشد.


عیلامی ها مردمانی بودند که در شرق رود دجله مدنیت کهنی را اساس گزارده بودند و از نگاه فرهنگی تمدن شان شباهت زیادی با مدنیت های باستانی سومریها، اکادها و آسوریها داشت. زبان مردمان شهر شوش زبان عیلامی از خانوادهٔ زبانهای سامی بود. تمدن سومریها، اکادها، کلدانیها و آسوریها حدود شش هزار سال پیش از امروز، یکی از کهن ترین مدنیت های آسیایی شمرده میشد که کتیبه های شان برسم الخط آرامی وخط میخی سومری، بازگو کنندهٔ این ثقافت باستانیست. تمدن باستانی و پیشرفتهٔ بین النهرین در قرون بعدی تأثیرات فراوانی را بر مظاهر فرهنگی و فرآورده های هنری مادها، و پارسها (هخامنشیان) در قرن ششم و پنجم پیش از میلاد مسیح بجا گذاشت ، اما درینعصر بنا بر یافته های باستانشناسان سبکها وشیوه های مستقل هنری درباختر و اراکوزیا یعنی کندهاروجود داشت که ازنگاه شکل و محتوا دارای اصالتهای فرهنگی اصیل خویش اند. این آثار هنری از حوزهٔ ثقافتی هیلمند (کندهار) و باختر یا بلخ باستان بدست آمده که قدامت تاریخی ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ ساله دارند. درمیان آثار هنری باختر به پیکره های کوچک انسان و پلنگهای برمیخوریم که از سنگ لاجورد تراش یافته و به سبک ریالستیک (حقیقت گرایانه) آفریده شده اند. امیداست این معلومات مختصر روشنی بیشتری بر موضوع افگنده با شد.