اسلام و شمشیر
«قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء الله من دون الناس فتمنو الموت ان کنتم صادقین. و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین. قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون. ای هدایت شدگان اگر به حقیقت خود را تنها دوستان خدا می دانید، پس آرزوی مرگ کنید. و به سبب اعمال گذشته، چنین آرزویی نخواهید کرد و خدا ظالمین را می شناسد. بگو آن مرگی که از آن می گریزید، خواهد رسید، به پیشگاه آن دانای بر عالم غیب حاضر می شوید، تا نسبت به کارهایی که انجام داده اید، آگاه تان کند» . (جمعه، ۶ تا ۸)
آن کسان که «هادوا» را یهود می گیرند، محکم ترین حجت خود را از میان این سه آیه گزیده اند و بر مبنای آیات مشابه، که گمان می کنند درباره ی یهود است، می خواهند سرانجام «هادوا» و «یهود» را یکی شمارند! نخستین تناقض این گمان، آن جا بروز می کند که در آیات فوق می خوانیم که خداوند مظاهر خطاب را، به حساب رسی روز قیامت وعده می دهد، حال آن که پیش تر و در آیه ی ۷۷ سوره ی آل عمران خواندیم که ذات باری فرموده بود: «روی خوش نمی بینند، طرف صحبت الهی نخواهند بود، عنایتی نخواهند دید، پاکیزه نمی شوند و عذاب دردناکی بر آن هاست». پس با دو نحوه ی انذار و دو تصویر و ترسیم متفاوت از عقوبت و عاقبت رو به روئیم، که منطقا نمی تواند مشمول یک گروه شود و از آن که آشکارا تذکر بی اعتنایی محض الهی در روز حساب را، در آیات دیگری نیز متوجه ی یهود دیده ایم، پس «هادوا»ی آیه ی بالا یهود نیست و هنوز به این گفتار نرسیده ام، که بر مبنای ساختار زبان عرب، چنان که آقای حاتم نیز یاد آوری کرده اند، به دنبال «الذین» نمی توان اسم خاص گذارد و اگر خلاف این اساس، «هادوا» را یهود بگیریم، عکس صریح آیات، لااقل آن ها را هدایت شده لقب داده ایم. آن چه را که یهود پنداران «هادوا» از نظر حذف می کنند، این مطلب بدون ابهام است که خداوند در این سلسله آیات، نام یهود را نیاورده و بر اساس عرف و منطق و عقلانیت، از آن ها که «هادوا» را یهود گفته و شناخته اند، برای علت این جا به جایی الفاظ در قرآن کریم، باید دلایل روشنگرانه خواست، زیرا مدعی آنان اند و ارائه ی بینه با خودشان است، با این همه و گرچه چرخ های این ارابه معکوس می گردد، باز هم به راندن ادامه می دهم.
«قل ان کانت لکم الدار الاخرة عند الله خالصة من دون الناس فتمنوالموت ان کنتم صادقین. و لن یتمنوه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین. و لتجدنهم احرص الناس علی حیوة و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان یعمر و الله بصیر بما یعملون. بگو اگر به راستی سرای آخرت و الهی را ملک خالص و طلق خود می دانید، پس آرزوی مرگ کنید. اما به سبب پیشینه ی اعمال خود ابدا چنین آرزویی نخواهند کرد و خدا به امور ظالمین آگاه است. آنان از دیگران، حتی از مشرکین، به زندگی حریص ترند و گرچه عمر دراز آنان را از عذاب دور نمی کند، اما هر یک آرزو دارند که کاش عمرشان به هزار سال می رسید و خدا ناظر به کارهای آنان است» (بقره، ۹۴ تا ۹۶).
راستی که این آیات شبیه ترین متن و نزدیک ترین بیان را به مضمون آیه ی ششم سوره ی جمعه دارد، این آیات و دنباله ی آن تا شماره ی ۱۰۰، به خصوص که حساب شان از مشرکین اهل کتاب جدا شده، بدون کم ترین تردید، معلوم می کند که این مجموعه آیات، نه در خطاب به یهود، که متوجه به توبه بازگشتگان پیمان شکن و بی ایمانی ماهوی آن ها است، آن گاه باید به آیات دیگری رو کنم، که با شباهت مبهم تر، در مواردی با آیه ی ششم سوره ی جمعه همزبانی می کند:
«و قالوا ان یدخل الجنة الا کان هودا او نصاری تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین. می گویند کسی به بهشت نمی رود مگر هدایت شده و یا نصاری باشد، چه آرزویی. بگو برهان بیاورید اگر راست می گویید (بقره، ۱۱۱).
و قالوا کونوا هودا او نصاری تهتدوا قل بل ملة ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین. می گویند باید هدایت شده، یا نصاری باشید تا رستگار شوید. بگو مشرک نیستیم و در زمره ملت ابراهیم قرار داریم». (بقره، ۱۳۵).
ام تقولون ان ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط کانوا هودا او نصاری قل ءانتم اعلم ام الله و من اظلم ممن کتم شهادة عنده من الله و ما الله بغافل عما تعملون. می گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و اسباط هدایت شده یا نصاری بوده اند؟ بگو شما آگاه ترید یا خدا؟ و گم راه ترین مردم کسی است که حقیقتی را که می داند از خدا پنهان نگه می دارد. و خدا از اعمال شما بی خبر نیست». (بقره، ۱۴۰).
سبحان الله از این کتاب عظیم و ظریف! عجیب تر از این نیست که در آیات بالا هم، که برخی از آن ها شباهتی به آیه ۶ سوره ی جمعه و آیه ی ۶۷ سوره ی آل عمران دارد، یهودیان خود را با نام و لقب هود خوانده اند، اما قرآن مبارک با اصرار و عمدی معین و معلوم، آن ها را نه هود که یهود گفته است. آیا شخص و یا مجمعی از فصحای عرب، سرانجام به معنای لغوی و توصیفی هود و تغییر و تبدیلی خواهند پرداخت که افزودن حرف ی بر ابتدای هود از جانب خداوند، احتمالا آن را به لفظ تحقیر و حتی ناسزا تبدیل کرده است؟! مسلم است که یهودیان با نصب نام هود، که به گونه ای با هادوا همریشه است، قصد ممتاز کردن خود را داشته اند، و خداوند با افزودن حرفی بر ابتدا، منظور آنان را خنثی و منتفی و یا حتی معکوس کرده است. پس چه گونه قبول کنیم هادوا در قرآن خطابی برای قوم یهود است؟! آیات بالا در عین حال ما را قانع می کند که قرآن از اصالت وسلامت کامل برخوردار است، زیرا این همه سال در میان دوست و دشمن و به خصوص یهودیان، که کارگزار و استاد جعل اند، حضور داشته و دست به دست شده، باز هم نتوانسته اند آن حرف ی بر ابتدای یهود را حذف کنند تا نیت شان اعمال شده باشد. آیا منبع رجوع این همه مواظبت، جدای از حفاظت آسمانی، سینه ی هزاران قاری و حافظ مومن قرآن نبوده است که از صحت مکان استقرار هر حرف «واو» ی در آن کتاب والا صیانت کرده اند؟!
«ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکا و هدی للعالمین. اول خانه ای که مردم بنا شد، در بکه ی مبارکه بود تا راه نمای جهانیان باشد». (آل عمران، ۹۶)
شاید کسانی اشکال کنند که در قرآن مبین، مثلا در آیه ی فوق، به جای «مکه» نیز «بکه» قرار گرفته است و آن را دلیلی بدانند که به این یا آن علت نامعلوم، گاه خداوند در قرآن تفنن و تفاوت های لفظی به کار برده ، بی این که به مقصد اصلی، زیان وارد شود. اینان آیات را احتمالا مقطع و منفرد می خوانند و شاید نمی دانند که ذات باری، درست برای رفع این گونه شبهات، بلافاصله و در آیه ی بعد، یکی بودن «مکه» و «بکه» را ثبت کرده است تا چون مورد «هادوا» و «هود» دچار اغتشاش اندیشه نباشیم:
«فیه آیات بینات مقام ابراهیم و من دخله کان آمنا و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی من الکافرین. که در آن نشانه های آشکار مقام ابراهیم است. وارد شونده ی بدان در امان می ماند و هرکس از عهده برآید، باید برای خدا حج این خانه کند و هرکه نپذیرد، بداند که خداوند بی نیاز از مردم است». (آل عمران، ۹۷)
پس به درک دقایق و ظرایف قرآن بی اعتنا نمانیم و بدانیم که در پس این ظرایف نکاتی است که اتفاقا و با تاسف تمام، دشمنان از آن آگاه ترند و مورد سوء استفاده قرار می دهند. بدین ترتیب تنها مجازیم اعلام کنیم که منظور و معنای کاربردی «هادوا»، در قرآن مجید، همانند موارد دیگری که اندک هم نیست، نزد قرائت کنندگان کنونی آن نامعلوم است، اما اگر به هر بهانه، در جای آن، یهود قرار دهیم، با دست بردن در الفاظ قرآن کریم برابر است.
«کل الطعام کان حلا لبنی اسراییل الا ما حرم اسرائیل علی نفسه من قبل ان تنزل التورات قل فاتوا بالتورات فاتلوها ان کنتم صادقین. تمام طعام ها بر بنی اسراییل حلال بود به جز خوراک هایی که اسراییل پیش از نزول تورات بر خود حرام کرده بود. بگو اگر راست می گویید بیاورید تورات را و بخوانید». (آل عمران، ۹۳)
از این نقطه گفتار دیگری می گشایم، که قسمت نهایی مختصر بحث موجود، در شناخت بنیان های یهود وآن بررسی دو آیه ای است که در قرآن متین نام «اسرائیل» آمده است. آیه ی بالا دقیق ترین و امین ترین شناسنامه ی بنی اسراییل و شخص اسراییل است و به سه صورت، معلوم می کند که پیش از فرود تورات، اسراییل و قبیله و فرقه ی او، بت پرست بوده اند و با یعقوب و فرزندان و ذریه ی او، چنان که قرآن نیز، در آیات متعدد تایید می کند، ارتباطی ندارند. آیه ی بالا نیز یکی دیگر از معجزات بیان در قرآن مبارک است و ظریف ترین نکات در باره ی بنی اسراییل و اسراییل را، در کلماتی کوتاه و موجز قرار داده است.
نخست می فرماید بنی اسراییل، بدون محدودیت، از تمام خوراک ها استفاده می کرده اند تا ساده ترین حجت بر این مطلب مهم فراهم شود که بر بنی اسراییل، تا زمان نزول تورات، هیچ محدودیت الهی در مصرف خوراک وضع نشده بود، و از آن که در تمام ادیان الهی، تذکر و تنظیم و ذکر حلال و حرام اغذیه ی مردم و گروندگان، در زمره نخستین سفارشات بوده، پس اشاره ی روشن قرآن در نبود چنین نهی و قبولی، در میان بنی اسراییل، بی پیوندی آن قوم را با بارگاه آسمانی اثبات می کند.
در ثانی آیه توجه می دهد که شخص اسراییل نیز به دل خواه خود، و نه به تبعیت از دستورات الهی، برخی طعام ها را نمی خورده است و نیک می دانیم که حلال و حرام موهبات الهی در خوراک، از حساس ترین فرمان های خداوند در تمام ادیان است، که بارها دست بردن در عناوین آن، در قرآن مبین، نهی شده و خوانده ایم که خداوند در باب پرهیز پیش خود و بدون رعایت دستور از جانب پیامبر اکرم، در مصرف برخی از خوراک ها، چه گونه عکس العمل نشان داده است! پس اگر اسراییل خود را مجاز می دانسته تا خوردن طعام هایی را، از روی میل شخصی و بی دستور الهی بر خود حرام کند، پس او سرکرده ی معمولی قومی است که از هیچ ضابطه ی دینی پیروی نمی کنند و نمی توان و نباید او را نبی و فرستاده و ماموری از جانب خدا شناخت.
ثالثا اگر خداوند، در دنباله ی آیه، این روند را با نزول تورات مقطوع و منقطع می گوید، پس تورات نخستین مجموعه فرامین وارد شده بر بنی اسراییل است و اگر به یاد آوریم تقاضای این قوم را، که به محض عبور از آب، مطالبه ی بت برای پرستش کرده اند و نیز اگر به فراموشی نسپرده باشیم ساخت و پرستش گوساله در غیاب موسی به وسیله ی بنی اسراییل را، آن گاه دقت گفتار قرآن مجید معلوم می شود که در آیه ی بالا، بنی اسراییل و اسراییل را، پیش از فرود تورات، چنین سر خود و بی کنترل و بدون هدایت معرفی می کند. از این طریق بت پرستی بنی اسراییل و نیز موقعیت ایمانی و عدم انتساب به خاندان یعقوب آن اسراییلی را شناسایی می کنیم که درآیه ی بالا، در قرآن مقتدر، سرپرست قوم بنی اسراییل معرفی شده است.
«اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریة ابراهیم و اسرائیل و ممن هدینا و اجتبینا اذا تتلی علیهم آیات الرحمان خروا سجدا و بکیا. اینان گروهی از انبیاء از فرزندان آدم و آنان که با نوح حمل شدند و از فرزندان ابراهیم و اسراییل اند که برگزیده و هدایت شده بودند چنان که اگر آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده می شد، گریان به خاک و سجده می افتادند». (مریم، سوره ی ۵۸)
اما در این آیه، با اسراییلی رو به روییم که پیامبر هدایت شده و خاشع پروردگار است و جز نام، اندک شباهتی به آن اسراییل منتسب شده به بنی اسراییل ندارد، که در آیه ی پیش معرفی شده بود.