خاطره یی ازخدمات صادقانه داودخان
دانشمند گرانقدر کاندید اکادیمیسین محترمم جناب سیستانی برادر ارجمندم ! میخواستم سلامم را بشما با تشکر شروع کنم ولی با کمال معذرت بمشکلی بر خوردم که بایست قبل از ابراز ممنویت از لطف شما آن نقیصه ام را - که بایست مدت ها قبل جبیره میکردم و نه کرده ام مرفوع سازم و آنهم : بخاطریکه چون هنوز هم آن واقعیت های را که در مورد خدمات صادقانه آن راد مرد تاریخ ساز افغانستان عزیز/ شهید محمد داود خان / میدانم و باید میگفتم و مینوشتم مگر هنوز هم که هنوز است نه گفته و نه نوشته ام .
ضمناً به پاس این که درین ایام آتش گرفتهٔ وطن ما – قلم های دوزخین و مغرضانهٔ در برابر نوشتن یک حرف راستینی چنان شراره میکنند که در مجمر آتشین اولاد دور افتاده وطن - تر و خشک و همه را سوختانده و با بی حُرمتی های دوُر از تصور و دشمن شاد کنی / بخصوص در مورد شهید محمد داود خان / ندافی میکنند که بذهن خودم یکی از طرق لگام زدن شان را در پاسخ ندادن مرجح می شمارم که البته نزد محترمانی مانند شما کم می آیم.
بهر حال با استفاده از فرصت مخصوصاً مطالب مهم نا گفتهٔ برای عرضه بشما و دوستان ارجمندم دارم که جزو از واقعیت های شاز و نادر دولت مردی - وظیفه شناسی و شجاعت بی سابقهٔ داودخان شهید پنداشته میشود.
مطلب را بیاد خاطرات شخصیت نیک مرحوم / جناب محمد یونس خان نائب الحکومهٔ ولایت قندهار/ متناسب به دوران قوماندانیت قوای مرکز جنرال محمد داود خان و واقعیتهای محیر العقول خدمت و شجاعت وطندوسانهٔ آن زمان داود خان شهید در راه تمامیت ارضی افغانستان - مگر بینوا تر از امروز است – ذیلاً بشما عرضه میدارم.
مرحوم محمد یونس خان انسان خلیق و اجتماعی بود که از سردار خطاب کردنش– ما نند داود خان شهید منزجر می شدند .او داماد سردار عبدالقدوس خان اعتمادالدوله / صدر اعظم اول افغانستان مستقل در عهد سلطننت اعلیحضرت مرحوم غازی امان الله خان بودند / و همسر مرحومهٔ شان عمهٔ شهید نوراحمد اعتمادی ، خلیق ترین و شکسته ترین انسانی که عقده داران بی خبر اورا مغرور و خودخواه واین وآن میخوانند - بوده است. اعلیضرت مرحوم محمد ظاهر شاه و محمد داودخان و محمد نعیم خان و اهل و بیت محمد یونس خان مرحوم را کاکا خطاب میکردند. اواولین رئیس بلدیهٔ شهر کابل در دور حکومتداری محمد هاشم خان بود و در ایامیکه شهید محمد داود خان قوماندانی قوای مرکز را با وزارت حربیهٔ / دفاع امروزی / مرحوم سپه سالار شاه محمود خان غازی - عهده دار بودند – محمد یونس تبدیلاً بحیث والی ولایت قندهار/ بعد از محمد داود خان / مقرر شدند .
ازینکه با لطف همیشگی خود شان و دوستی با پدر مرحومم روابط نزدیکی داشتیم - در دوَر ریاست جمهوری داود خان شهید – با اطلاع از مریضی شان بعیادت شان میرفتم و مجلس با معلومات و پر ثمری میداشتند و روزی در مورد سوابق کاری و جرأت بی نظیر حریت پسندی و وطن دوستی داود خان شهید چنین گفتند :
چون سوابق کاری وزارت امورخارجهٔ افغانستان را داشتم و سوالی هم در مورد حل منازعهٔ مشکل سر حدی با ایران در قسمت اسلام قلعه مطرح بود – برویت آن - نامهٔ رسمی و امریهٔ حکومت را بحیث رئیس هیأت حل منازعّه ذات ا لبینی سرحدی بین دو کشور ایران و افغانستان طی مکتوب وزارت امورخارجه دریافتم و بایست بزودی به اسلام قلعه میرفتم و با رسیدن بدانجا متوجه شدم که سفیر ایران در کابل هم که رئیس هیأت دولت ایران بود بدانجا رسیدند – مذاکرات دو روز دوام کرد ولی جانب ایرانی باز هم بر فیصله و تصمیم قبلی طرفین که با وساطت دولت انگلیس صورت گرفته و نهائی شده بود پا فشاری تجدید نظر داشتند تا:
ساحهٔ مثلثی بر آمدگی مانندی را که ضلع طولانی و پایانی آن متصل به خاک افغانستان و بالاتر از ۳۰۰ متر بود و خط عمودی آن تا رآس مثلث بالاتر از ۱۰۰ متر و بخاک ایران وصل می شد؛ ایرانیها می خواستند که همهٔ این ساحه را به ایران واگذار شویم – چون به توافقی نرسیدیم نتیجه را بوزارت امور خارجه اطلاع دادم و ازینکه جنرال محمد داود خان علاقه مفرط شخصی به این معضله داشتند راپور شفری خودرا به ایشان هم مخابره کردم.
دو روز بعد مرکز تلفون / سیستم آنروز / بر من صدا کرد که قوماندان صاحب قوای مرکز در لین استند لطفاً گوشی را بر دارید. با بر قراری تماس و شنیدن صدای غیر طبیعی محمد داود متوجه نزاکتی شده و بعد از سلام و احوال پرسی عاجل خواستم سوالی کنم که ایشان با صدای نظامی و احساسات افغانی گفتند – نائب الحکومه صاحب بدقت گوش کنید – همین لحظه مقامات سرحدی و کمیساری ما در اسلام قلعه خبر دادند که دولت ایران به ادامهٔ مذاکرات توجه نکرده و یک ساعت قبل د ر همان ساحه قوای مجهز نظامی خودرا پیاده کرده و آنرا اشغال کرده اند . وزیر امور خارجه ما سفیر ایران را خواسته و به او گوشزد شده است که اگر ایران بزودی و فوری قوای خود را از آن ساحه خارج نکند جانب افغانستان آنرا تجاوز غیر قانونی شمرده – بزودی با قوا آن ساحه را دوباره اشعال خواهد کرد! و هدایت صریح بشما این است که اگر با رسیدن به آنجا هنوز هم قوای ایران بر همان ساحه باشد منتظر هدایت ثانی نمانده فورا و بی دریغ امر حمله و اور(اتش)را به کندک تان بدهید و به فرقهٔ نظامی هرات هم هدایت صریح داده شده و بلا معطلی به امداد تان میرسند تا آنها را از خاک افغانستان بیرون بیندازند فلهذا بشما هدایت اکیداً باز هم این است که بعد از ختم مکالمه و بصورت عاجل در رأس قوای نظامی کندک مخصوص قول اردوی قندهار بطرف اسلام قلعه حرکت کنید – مگر متوجه باشید که اگر بازهم قوای ایرانی بر همان ساحه بودند – فوری و بی دریغ و بدون هدایت ثانی امر حملهٔ متقابل را بر قوای ایران صادر کنید و اما از جریان بر خوردها مستقیماً با ما بتماس باشید.
در همین لحظه قوماندان قول اردو و قوماندان کنک مخصوص وارد شده آمادگی کامل خود را برای حرکت به اطلاع رسا نیده و در ظرف چند دقیقه حرکت کردیم .
ولی با رسیدن به اسلام قلعه – جز آثار نقش تایر های عراده جات و زنجیر های تانکها ونقش بوتهای عساکر ایرانی تا فاصله های دوُري که شهر تایبات شان میرسید – اثری از قوای ایران ندیدیم و قوماندان سرحدی و کمیسار افغان میگفتند که یک دو ساعت بعد از راپوری که از تخطی بالقوهٔ ایران بمرکز دادیم – نمیدانیم چه شد که همهٔ شان فوری و یک سره ازآن نقطه نه- بلکه تا شهر تایبات ناپدید شدند . که این شهامت و طن دوستانه و آزاد منشی با دسپلین را باید تکریم کرد و نازید !!