ابرست در اطاق غزیبان خوش آمدی
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
ابرست در اطاق غزیبان خوش آمدی
خاک رل تو سرمۀ چشمان خوش آمدی
اجر طواف کعبه بیابی عزیز من
با یکجهان الفت و احسان خوش امدی
روشن شده است خانۀ من از جمال تو
گردیده است رشک چراغان خوش امدی
دارم دعا که پایۀ قدرت بلند باد
از دلکشای خویش بزندان خوش امدی
بر نثار مقدم توانید و چشم من
ریزد در سرشک چوباران خوش امدی
از حد زیاده شاد شدم از قدوم تو
کردی قبول دعوت مایان خوش آمدی
قدر ترا بجا نتوانیم ای دریغ
در خانۀ حقیر فقیران خوش امدی
ازین عیادت تو شفا یافت پیکرم
درد مرا تو گشتۀ درمان خوش امدی
هر چند نیست لایق شان تو کلبه ام
جای نشستند سرچشمان خوش آمدی
خوشباشی عشقری که از طبع روان خویش
گفتی بپاس خاطر مهمان خوش آمدی