در شرح مسائل
جناب دانشمند موسوی صاحب !
بعد از عرض سلام و اردات ؛ایضاح میکنم که هدف ازین نوشته کشف حقیقت و رفع اشتباهات بوده ، ادعائی بخوصی را احاطه نمیکند !
در نوشته اینجانب ، موسیقی کسب بیسرمایه …. شما بیک سلسله اصلاحات بدون توضیح دست زدهاید ،باستثنای یک مورد که من« مقالهٔ »نوشتهام باید اصولاً « مقاله ئی »نوشته میشد در زمینه ازشما تشکر میکنم ؛اما دو یا سه موارد دیگر قابل بحث است ،تا در آینده بتوانم خودم را اصلاح کنم .
الف مقصورهٔ مشدد که بشکل یا نوشته میشود. حرکت مقصوره که زیاده از هزار سالست در زبان تحریر ما رایج است. موجب حذف و تعویض آن چیست؟ بزرگانی چون بیهقی ،فردوسی ، علامی ، کاتب هزاره ،غبار و ...، در ظرف هزار سال گذشته نتوانستند این اشتباه را تشخیص کنند ؛ اما دانشمندان ایرانی که دقیق ارزیابی شوند یک نسل پیشتر ترک وترکمن زبان بودند؛این استثنای تاریخی زبان مارا بدون تشریحات مستند و علمی آنرا حذف کرده و ماهم از آنها باید پیروی کنیم !! کلمات زیادی در زبان ماعربی هستند ؛ با تنزل انتهی به« انتها» و حتی به« حتا» ... ؛اگر هدف این باشد که خود را از قید عربی رها کنیم ، وقتیکه « تعین و تغیر » را بدو «ی» مینویسیم ؛ درحالیکه بصورت تاریخی درغیاث اللغات ذکر است، که یک «ی» رافارسیان حذف کنند؛این بدان مفهومست،که آنوقت استقلال و خود کفایتی زبان پارسی را نسبت بزبان عربی ادعا و تثبیت میکردند، که امروز ما کلمات رابدو یامینویسیم؛ لهذادر تناقض کامل باخود و گفتهای خودقرار داریم ! ،یعنی از یکسو« حرکت مقصوره» را بالف ساکن تبدیل میکنیم ؛چونکه عربی هست ، از جانب دیگر تعین را مانند عربها بدو «ی » مینویسم ؟!.این یک بام و دو هوا گفته میشود !
هیچ کلمهٔ در زبان پارسی دری با تحرک ختم نمیشود مگراستثنا .درکلماتی چون تنها،جدا و … ،الف آواز حرکت حرف ماقبلش ادامیکند .درکلماتی مانند حتی ،انتهی ،مجتبی و …حرف ماقبل الف مقصوره ؛ساکن است ؛مثلاً در کلمهٔ انتهی ،که بوزن فعلأ ، یعنی « ف ع ل و همزه مفتوح » که سه هجا دارد ؛ اما انتها که شما نوشته اید بوزن «فعل » میشود ،واین تنهاحاوی دوهجاست ! لهذا تعویض حرکت با سکون ،متکی بحواس شخص یا اشخاص صورت گرفته است ؛بدون آنکه بدانند؛علت چیست ؟ واین باساختمان هجائی این کلمات کاملاً بیگانه است ؛چون می شنوندکه ، کلمات جدا،تنها ،صدا و … با منتهی ، حتی ،معنی و … عین خصلت تلفظی دارند ؛لهذا همه را یکسان مینویسند . غافل ازاینکه شنیده کی بود مانند دیده !!
قدر مسلم اینکه دانشمندان ایرانی جهت تکمیل زبان فارسی ایرانی شاید کارهائی نموده اند؛مگرمتأ سفانه از جدول کارایشان اصول هجائی ،علم عروض ودرمجموع صنعت شعری،که پایه ادب پارسی دری را تشکیل میدهد کاملاً بیرون ؛اگر نگوئیم غائب است . با تطبیق اصول فونتیک غرب بزبانشان ،حرف و آواز حرف رااز هم مجزا نموده اند ؛ازاینجاست که کانسن و واول را بحرکت وسکون ترجمه و معادل قرار میدهند، ویا هجا یا مقطع را بقول ابنسینا؛ برابر به سیلاب معرفی میکنند از جملهٔ نه آواز زبان پارسی دری سه أنرا دربست دور ریخته اند !.
کشور ما که زیاده ازدو قرنست درجنگهای پادشاه گردشی و استعماری میسوزد وضع زبان دری روزبروز رقت بارتر ازقبل میشود ، فقرو بیسوادی در همین مدت بخش عقلی ،دستوری و ادبی زبان مارا به نفع زبان عامیانه تخریب نموده است . کسیکه قضاوت در مورد زبان مارا متکی بهمین فقر وبیسوادی که تعاملات ارتجاع و استعمار هستند َیعنی زبان عامیانه قرار میدهد؛در حالیکه ؛ازعلمی ترین و محاسبه شده ترین بخش این زبان ،یعنی علم عروض نآگاه است ؛چنین شخص مسئولیت بزرگی بگردن میگیرد !
ذخیره هزار ساله ای زبان و ادب پارسی دری را که انگلیس مانند غنیمت جنگی اش درهند،باختیار داشت ؛ آنراتحفه وار درشروع قرن بیست بایران داد، در حالیکه همین امروز در حدود هفتادو پنج تا هشتاد فیصد نفوس ایران ترک ،ترکمن ، لری ،بختیاری، و …، یعنی بجزاز پارسی زبان هستند!. پرویز ناتل خانلری زبان ایرانیها را درسالهای ۱۹۶۰م در کتاب تاریخ زبان فارسی اش ؛زبان «یأجوج و مأجوج » میخواند!! لهذا روشنفکر ما بدون اینکه بمرجع اصلی تکامل چهارقرن اخیرزبان پارسی مراجعه کند ،یعنی ادبیات بابریهای هند ازقرن « شانرده الی قرن نزده »، بفرآوردهای فرهنگستان ایران و دانشمندان زبان که پیامد ،مستقیم و غیر مستقیم آن هستند؛ چنگ زده، پا را در جای پای آنها میگذارد.زبان شیرین پارسی دری را بدگم خشک آخوندی تبدیل میکند؛ بدون اینکه ازخود بپرسد؛تشابهه وتباین بین زبان پارسی دری و فارسی ایرانی در کجا است و نقاط مشترکشان کدامست ؟. آیا اینزبان با زبان ایرانیهادربعُد تاریخی یکزبانست، ویا تنها حروف ورسم الخط را باآنها مشترک دارد ؟
جواب این سوال راتنها کسی داده میتواند که تاریخ قرون جدیده ومعاصر زبان پارسی را از قر ن شانزدهم یعنی آغاز صفویها تا ختم قاجاری ،یعنی اواخر قرن نزده در ایران بداند و هم تاریخ این زبانرا از جلوس بابر در شروع قرن شانزدهم در کابل تا ورد انگلیس و استقلال افغانستان را دقیق آموخته باشد . .خارج ازین فهم ؛هر نوع تشبث درین زبان ذهنی بوده و جنبهٔ محتسبی دارد ! بطور مثال دریک نوشته ئی از من «جدی ئی » را غلط قلمداد کرده و آنرا « جدیی »؛ (( اصلاح )) کردند ؛ اما درحقیقت آنرا گمراه کرده بودند و نه؛ اصلاح !، یعنی یک کلمه سه هجائی را بدو هجای ناخوانا تنزیل داده بودند.این درست را غلط شمردن خصلت محتسبی و آخوندی است، نه ؛برخورد علمی و دمکراتیک !!
من ترس دارم در کلمات انتهی و انتها ، حتی،حتا و … همین گمراهی بازهم تکرار شود ؛ زیرا :
انتهی : بکسر همزه سکوت ن فتح ت سکوت هـ هوز و الف مقصوره مشدد ، که یک کلمهٔ سه هجائی است . انتهی را میتوان با مثنی ،مرحبأ ،اشتها و … قافیه بست
انتها که شما پیشنهادمیکنید : بکسر همزه سکوت ن فتح ت سکوت هـ هوز و سکون الف . این یک کلمهٔ دو هجائی است . این مداخله ثابت میکند ، که مانند ایرانیها ما حرف و آواز حرف را جدا ازهم بررسی میکنیم !؛ زیرا در پیشنهاد شما هـ هوز و الف هردو ساکن هستند ، و در زبان پارسی دری هیچ کلمهٔ وجود ندارد که با دو حرف ساکن متواتر ختم شود !!درین زبان حرف ساکن آخر کلمات صرف جهت ادای حرکت حرف ماقبل بکار برده میشود ؛مانند : فزع ، زنده ، پیدا ،و … ؛ لهذا در اصول اینزبان پیشنهاد شما تنها « انته »،خوانده میشود؛چون اختتام کلمه با تواتر ساکنین درین زبان اصلاً امکان ندارد !! واین انته یک لفظ بیمعنی است !!!! ؛ همچنان متکی به پیشنهاد شما ؛مثنی ،مثن ،معنی ،معن ،حتی ،حت و …اصولاً خوانده خواهند شد ، یعنی همه از معنی بیرون میشوند.این در صورتی هست که پابند اصول هجائی زبان پارسی دری باشیم !!!
شاید روزی کسی بتواند توضیح کند که حتی الامکان ، حتی المقدور ،یاحتی الباب نوشتن شانرا برما ممنوع میکنید. در حقیقت هزار و دو صد سال طرز تحریر سنت و روایت ما را ناروا قرار میدهید ؛ در حالیکه اگر تاریخ بدانیم خواهیم دید که ایرانی تنها صد سال میشود، که تقریباً باین زبان مینویسد ؟!
نظر بقوانین هجائی زبان پارسی دری ؛ حتی الامکان باید از اجتماع ساکنین جلو گرفته شود . متکلمین اینزبان کلماتی چون ؛ یادداشت ، جدااست ، سررشته ،فررخ و … را یاداشت ،جداست ، سرشته ،فرخ و … میخوانند و مینویسند ، که نوشتهٔ من همین خصلت ملت پارسیبان را بحیث نهاد و تهداب قبول دارد .
در کلماتی چون ؛ تعین، که آنرا با افزودن یک «ی » اصلاح فرموده، یعنی « تعیین » نوشته اید، از دید من این اجتماع ساکنین است ،که ضد اصول متکلمین زبان پارسی دری قرار دارد .
شما که این نظر را قبول ندارید ؛اگر بتوانید ایضاح کنید، کاین دو «ی» از نظر آوازی کدام متحرک است و کدام ساکن است ، ویا هر دو ساکن و یا هرود متحرک اند ؛ لهذا علامه یا کمیت حرکتشان چیست؟
در قدم دوم کدام یک معروف و کدام مجهولست ، یا هرود معروف یا مجهول هستند ؟ اگر هم لطف کرده بفرمائید ؛ «تعیین» راباکدام کلمه میتوان قافیه بست ؟ با درنظر داشت اینکه قوافی باید عین کمیت هجائی را دارا باشند .
من وقتی که تعین را بیک «ی » مینویسیم ؛تمام عوامل و جوانبی را که در فوق ذکر نمودم ، همه را تطبیق و مراعات مینمایم ؛ اگر باوجود همه باز هم اشتباه کرده باشم . به ، شما ممنونیت و تشکرات قبلی خود را ابراز میدارم ، که باتشریحات داهیانهٔ تان مرا از اشتباه خارج سازید . ( اما جناب موسوی از جواب دادن پرهیز فرمودند)!!!؟؟؟
در همان نوشته جائی من « پردها » نوشتهام ؛ از آن گذشته اید؛اما« گفتها »را به « گفته ها» تغیرداده اید !. این مثال بالفعل و انکار ناپذیر انزوای حرف از آواز آنست ؛اگر همین کلماترا مطالعه نکرده ؛بلکه بآواز بلند تلفظ کنیم خواهیم شنید، که ما تنها یکبار «هـ هوز» را تلفظ میکنیم ، ونه دوبار !
اصول زبان ما مانند تمام زبانهای باپایه و قانونمند دنیا؛زیرا باوجود فقر و ناتوانی موجود هزار و دو صد سال تاریخ ادب در قفا داریم ! ؛هرگاه کلمه ای را جمع ببندند ،علامهٔ جمع را اضافه میکنند ؛مثلاً : باغ ،باغها ،درخت درختها ،بچه بچها و گفته گفتها !نه اینکه آنرا ضریب دو کرده ،بدون موجب باغ ها ، درخت ها بچه ها گفته ها بنویسند ؛هدف از جمع بستن مضاعف ساختن نیست !
قانون تلفظی زبان پارسی دری چنین است:هرگاه هـ غیر ملفوظ در وسط واقع گردد حذف میشود!!! مثلاً:: ز ندگی ، ستار،قافیبندی و ... ؛لهذا همین اصل در جمع بستن نیز تطبیق میشود !!
من نوشتهام «بطور » ؛اما شما آنرا « به طور » ساخته اید. خدمت شما باید عرض کنم ،که« بطور » یک کلمهٔ دوهجائی است، یعنی یک وتد مجموع است ؛ اما « به طور » میتواند کلمهٔ سه ّهجائی باشد ، که متشکل از یک سبب و یک وتد است . نمیدانم مقصد و لزوم این مداخله چیست؟ ، یعنی چرا« بطور » غلط است و « به طور »درست است ؟!؟!
اکثراً ایرانیها درباز نویسی آشعار شعرای بزرگ همین اشتباه را مرتکب میشوند ؛مثلاً درین مصرع :
« به نگاهی جان بخشی بادائی جان ستانی » ، این در حقیقت « فاعلاتن ،فعولن ،فاعلاتن ، فعولن» است ؛ اگر همین « بادائی » را « به ادائی » بنویسیم درحقیقت یک هجای دیگر برخلاف میل شاعر و گویندهٔ این کلام افزوده ایم . آیا بزرگان و ادبای ما خود همین شعورو دانش را نداشتند؟!، از اینجاست ارزش علم عروض در تعین و تکمیل طرز نوشته وبیان زبان اجدادی ما .
جناب من تصور میکنم که ما محصول جامعه قرون اوسطائی هستیم ؛باوجود آنکه چند دهه میشود در غرب زیست داریم ؛اما جراحات و علایم عینی آن جامعه را باخود حمل میکنیم . روابط انترنتی که در اقلیم دیگر و بوسیلهٔ افراد دیگری ترکیب و تعمیر شده است و ما از متاع آماده استفاده میکنیم ؛ اما همین سایتهای انترنت را به معبد و زیارت قرون اوسطائی تبدیل نموده ایم ؛زیرا دو عینیت آزادی بیان و دموکراسی را در آن حذف کرده ،که هر «سایت زیارت» از خود سه چهار مجاور دارد ، که نوشتها و نظرات آنها را بصورت دیدگاهی واحد؛هربار که صفحهٔ سایت شانرا باز کنید ؛جلب توجه میکند . اگر سطری بر ضد یا مخالف همین نظر واحد بنویسید ، بلاتحاشی دچار سانسور و زبان بریدگی میگردید.!! درحقیقت آنچه آزادی بیان ، آزادی عقیده ،بحث دموکراتیک ،حق جواب و دگر اندیشی است ؛ درین زیارت سایتها ممنوع و موقوف است !. هریک ازین مجاورین زیارت محافظ دگمی هستند ،که تنها خود بدان ایمان وعقیده دارند ! اگر چنین نمیبود ؛میتوانستند نظرات ، انتقادات واصلاحات سایت را در آخر هر نوشته پیشنهاد کنند ؛ از یکطرف نویسنده متوجه میشد و از جانبی خوانندگان در موقف قضاوت قرار میگرفتند ، که کی حق میگوید و کی باطل.
من نوشته ئی را زیرعنوان ادب بشما ارسال نمودم ، که در آن ذکر غزل نغز مقفی و مؤزون از شاعر معاصر رفته است ؛ متن این نوشته نه سیاسی ، نه مذهبی و نه قومی و لسانی است ؛تنها پارسی دری را ،از زاویهٔ دیگری ارزیابی میکند . بهمین علت معطل وتوقیف شده است .
جناب موسوی صاحب ! گپ بدرازا کشید و اگر نه؛ مسائل گفته نشده ماننداینکه ، شماچرابرسم ایرانیها در کلمه سوال بالای واو همزه مینویسید ؛زیرا همزه نه یک علامهٔ تزئینی بلکه یکحرف است ؛ لهذا وظیفهٔ او در کلمه سوال چیست ؟ ویا اینکه چرا شما همزه را در پهلوی الف مینویسید ؟ درینصورت آواز ، حرکت و وظیفهٔ همزه چیست ؟ و ….
همچنان در مورد اصطلاح «ویراستاری» ، که شما طی چند مقاله در سایتتان ؛ تشریحات مثبوتی ارائه فرمودید، و شما مرجع آنرا پارسی بیان کردید ؛ اما در فرهنگ عمید ص ۱۹۵۲ ج دوم میگوید : « ویر کلمهٔ پهلوی ،به معنی حافظه ، ویراستن مصدر پهلوی است !. در حقیقت کلمهٔ پهلوی را قهراً دراصول مصدری زبان پارسی گنجانیده اند؛ برای ثبوت این پیشنهاد از اسم مصدری ویرایش اگر « ش» را حذف کنید به لفظ بیمعنی تبدیل میشود ؛ درحالیکه از هر اسم مصدری دیگری در زبان پارسی دری ،که «ش » حذف گردد ؛ حالت امر شخص دوم درزمان حاضراز آن بدست میآیدو گاهی بدان یک حرف «ب» اضافه میکنند ؛مانند : دوش ،بدو ،شورش ،بشور ، ورزش ورز، گردش گرد و… ؛اما در ویرایش « ویرای یا بویرای » هیچکدام در زبان ما وجود ندارد . ازاینجاست که درهزارو دو صد سال تاریخ و ادبیات زبان پارسی دری این کلمه ناشناخته شده است . نه فردوسی ،نه بیهقی ،نه علامی و نه بیدل و نه غیاث اللغات آنرا میشناختند ؛ باعرض معذرت برخلاف فرمودهٔ شما؛این اصطلاح از اخترعات فرهنگستان ایرانست !!!
چند دهه دوری از وطن و مکالمه بیک زبان دیگر، خواهی نخواهی بطرز نوشته وبیان ما تأثیر گذاشته است و من شخصاً خوش میشوم که اغلاطم اصلاح شود ؛مشروط براینکه اغلاط باشد و نه ؛ پندارهٔ ذهنی شخص یا اشخاص !!، کاین از زیر چکک برخاستن و زیر ناوه نشستن است .
اینک مسائل راچنانچه من درک و تخمین نموده بودم ؛برایتان تحریر و ارسال میدارم ؛ امید شما هم نظر خود را بصورت دموکراتیک باحفظ حقوق وکرامت انسانی بیان کنید .در صورت لزوم بمن حق جواب را بدهید
جناب ؛ من شما را هویتاً نمیشناسم ، نظراتم را بدون حرفبندی و دوستانه در تلاش حقیقت بیان نمودم ،که حاری از هرنوع برخورد با شخص شما ، است.
دو نوشته قبلی من زبان پشتو وادب تا کنون جواب آن و نهئی در مورد شان دریافت نکردهام ؛لهذا این نوشته را بمثابه یک مراسلهٔ خدمت ارسال میکنم ؛ من هیچ امیدی ندارم ،که شما اجازهٔ نشر آنرا بدهید؛ اگر نشر کنید نور الله نور .