کیست تا از من بپوید اینقدر دلدار را

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، غزل

کیست تا از من بپوید اینقدر دلدار را

ره مده در بزم نازت مردم بسیار را

گر مجوشی جانمن با هر کس و ناکس مکن

طفلی و نتوانی فرق صادق و غدار را

شیوۀ مخصوص محبوب است همین جور و جفا

کس نمیداند چو من رسم و رواج یار را

الفتم با ساده رویان درو خط افزون شود

دوسترد دارد دل من حسن جوهر دار را

این سمرقندی پسر را جلوه افزون تر شود

چون خلاند بر سرخود شملۀ دستار را

گر خورد خون دلم را چشم مستت حاضرم

رنجه از خود کی نمایم خاطر بیما را

من چسان زین همرهی یار خواهم گشت شاد

می برد در این سفر همراه خود اغیار را

عشقری صابون مشک و روغن کاکل فروش

دور کن بهر خدا این دبلل نصوار را