رقیبم یار ار گفت عشقری بنگر چه گفته

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، غزل

رقیبم یار ار گفت عشقری بنگر چه گفته

بگفتا بد نگفته خوب گفته خوش نما گفته

بدانی یا ندانی قدر تو بسیار میدارم

بچشم خود کشم خاک رهت را توتیا گفته

ندانستم که تو خود مقتدی و مبتدی باشی

بدنبال سرت یکعمر گشتم مقتدا گفته

مرا شخصی کز افت دایما جان و جگر می گفت

گناه خود نمیدانم چرا در و بلا گفته

به این آئینه واریها صوفی عشقری نازم

که پیش روی تو زار از دلخود را صفا گفته