42

درد دل خود با کی گویم عشقه نشناختی جان

از کتاب: راگ هزره ، فصل هنرمند ناپیدا ، بخش ،
هنرمند ناپیدا

درد دل خود با کی گویم عشقه نشناختی جان
خودته باختی دیوانه ام ساختی باتو ای دلبر چی کنم
طاقت دوریشه من دیگه ندارم
میدانه تا بیاید چشم انظا رم
من میخواهم گذشته ها یادش بیارم
میگم که من بی غیر او یاری ندارم
درعشق اگر گفتم بتو آرام جان ام
دراین دنیا نمی خواهم بیتو بمانم
دور از تو شبهای من تاریک و تاراست
دنیا من بی روی تو رنگی نداره
شادی کنم آه ای خدا شاید دوباره
تو شب هایم بیرون بیاید که تکس بخانه
سبد گل عشق با خنده هایش برم بیاره
ببینم نفسش لبریزه از صبح بهاره