42

میخندم اگر امشب، با یاد تو میخندم

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

میخندم اگر امشب، با یاد تو میخندم
میخندم بروی خویش، بیهوده نمی خندم
غمگینم اگر بینی، از هجر تو غمگینم
خرسندم اگر خواهی، با وصف تو خورسندم
پیوستم اگر امشب، لب بر لب پیمانه
بر یاد لبت باشد، پیمانه به پیوندم
دوری تو اگر از من، از خود بتو نزدیکم
کز این همه راه دور از لبت افگندم
دل کندن از این مردم سهل است مرا، زیرا
تا دل به تو افگندم، دل از همه بر کندم
می گریم ازین دوردی، میخندم اگر هر شب
بیهوده نمی گریم، بیهوده نمی خندم
ای کوکب رخشانم، ای زهرهِ تابانم
برتاب به ایمانم، در هجر تو تا چندم
تو با همه پیوستی، از من همه بگسستی
من از همه اگر بگسستم، تا خود بتو پیوندم