42

اب کی هـم بچهـڑی تو شـاید

از کتاب: راگ هزره ، فصل ترانه های خارجی با ترجمه دری ، بخش ،
ترانه های خارجی با ترجمه دری

آوازخـوان: مهـدی حسـن
 
اب کی هـم بچهـڑی تو شـاید کبهی خـوابوں مـیں ملیں
جس طرح سـوکهی هـوئے پهـول کتابوں مـیں ملیں
اگـر این بـار جدا افتیم، شـاید دیدار مـان در خـوابهـا بـاشـد
هـمـانند گل خشکیده که لای کتابهـا یافت مـیشـوند
مـروارید دوسـت داشـتن را در مـیان بربـادرفتگان بجوی
شـاید این گنجــینه را در ویرانه هـا بیابی
نه تو آفـریدگاری و نه دلـدادگی مـن به فـرشـته هـا مـیمـاند
هـر دو آدمـیزاده ایم، چـرا اینقدر لای پرده هـا دیدار کـنیم؟
غــــــم روزگار را نیز به غــــــــم یار بیفزای
بـاده چون بـا بـاده بیامـیزد، بیخـودی فزونی مـیگیرد
امـروز به پاداش گفته هـایم سـوی دار کشـانده مـیشـوم
شگفتا! فـردا هـمـین سخنان در برنامه آمـوزشگاههـا خـواهـند آمـد
ای "فـراز"! اینک نه آن مـنم و نه تویی و نه آن گـذشـته اسـت
هـمـانند دو سـایه که در سـرابهـای آرزو به هـمـدیگـر برسـند