42

ا ـ ن ـ ن ـ ا

از کتاب: راگ هزره ، فصل ترانه های خارجی با ترجمه دری ، بخش ،
ترانه های خارجی با ترجمه دری

هر وقت باران ببارد، باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس. چنان ایستاده بود آنجا
گرداگرد مان سر و صدا بود و ما به هم نزدیک شدیم
هروقت باران ببارد، باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس. چنان ایستاده بود آنجا
ا ـ ن ـ ن ـ ا
شتِ و پتِ خیس دویدم به زیر
چتر دکان. از آسمان سطل سطل میبارید ، فکر کنم
ساعت هفت و نیم بود باآنهم بیخی بیدار بودم
انا وقتی مرا دید خندید
از آنجایی که از او خوشم آمده بود فکر کردم سر گپ را بگشایم
لباس بکلی خیس، سفت بر اندامش چسپیده بود
دستکول بر دست پشت به دیوار ایستاده بود
چشمهای تاریکش مثل شب آسیا میدرخشید
رشته های گیسو بر رخش، نگاهش را پوشیده بود
قلبم که متیپد بینیم که روان بود. میشرمم
رفتارم ابلهانه است. بیشتر خجالتی استم
"نام من اناست"، باجرات تمام گفت
شروع کردم به پس پس کردن، مکس از"مرکز کولشیوزه *" استم
اما چه یک مصیبتی که آبرویم را پاک ریختاند
خود را ریشخند میکنم اما او تبسم میزند" راستی مرد؟"
تصادف را ببین اننا دلبستۀ هیپاپ بود
هروقت باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپاخیس چنان ایستاده بود آنجا
گرداگرد مان سر و صدا بود و ما به هم نزدیک شدیم
هروقت باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس چنان ایستاده بود آنجا
ا ـ ن ـ ن ـ ا
شت ِ و پت باران چونان سیلاب می آمد
چتر، جزیره و ما چونان اشیایی بودیم که سیلاب به ساحل پرتاب شان نموده باشد
جرات یافتم و خود غافلگیر شدم از گونۀ طبیعی بودن
اعترافم: اننا
با تو بیرون رفتن زیباست
میتوانم خود را به دیدن بار بار تو عادت بدهم
اننا جذبم کرد، با آنکه طبیعتاً چنین چیزی را خوش ندارم
بوسه های شیرینش را احساس میکنم که صورتم را مزه میکنند
چه روی میدهد، رهایم مکن
اننا تنها ترا دوست دارم، دیگران نامهربان اند. تو
فینیل** برای دی جی من استی. دیالکتیک برای هگل
پنسل برای پیکاسو، چوبهای جازبند برای فلیپی ***
اننا چطور بود پیش دادا
تو از عقب مانند پیش رویی ا ـ ن ـ ن ـ ا
هروقت باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس چنان ایستاده بود آنجا
گرداگردمان سرو صدا بود و ما به هم نزدیک شدم
هروقت باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس چنان ایستاده بود آنجا
ا ـ ن ـ ن ـ ا
بوسۀ پدرود را به من سپرد و بس [از راه] رسید
گفت "مکس من باید" درها بسته شدند "چی؟ تمام شد؟" [و] باران میبارید
راه افتادم و از بس گیج بودم چیزی کم، دویدم
اننا عقلم را ربود. در اننا همه چیز را یافتم
گهگاه در وابستگی میخندم و سپس پی میبرم، چگونه خود آماج قرار میگیرم
کمیدی تراژیدیست در قانون آیینه
ا ـ ن ـ ن ـ ا، از عقب مانند پیش روی، نامت مقدس باد
به تو فکر میکنم هر وقتی که باران میبارد
هروقتی که باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپاخیس چنان ایستاده بود آنجا
چهارسوی ما سر و صدا بود و ما به هم نزدیک شدیم
هروقتی که باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس چنان ایستاده بود آنجا
ا ـ ن ـ ن ـ ا
زیر باران رهایم مکن
دوباره میخواهم ببینمت
ا ـ ن ـ ن ـ ا
هروقتی که باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس چنان ایستاده بود آنجا
گرداگردما سر و صدا بود و ما به هم نزدیک شدیم
هروقتی که باران ببارد باید به تو فکر کنم
جز به گونۀ رو به روی شدن مان، نمیتوانم به دیگر چیزی فکر کنم
سراپا خیس چنان ایستاده بود آنجا
ا ـ ن ـ ن ـ ا