42

از چشم تو چون اشک سفر کردم و رفتم

از کتاب: راگ هزره ، فصل ساربان ، بخش ،
ساربان

از چشم تو چون اشک سفر کردم و رفتم
افسانهء هچران تو سر کردم و رفتم
در شام غم انگيز و داغ از صدف چشم
دامان ترا غرق گهر کردم و رفتم
چون باد بر آشفتم و گل های چمن را
با ياد رخت زير و زبر کردم و رفتم
ای ساحل اميد پی وصل تو چون موج
در بحر غمت سينه سپر کردم و رفتم
چون شمع ببالين خيالت شب خود را
با سوز دل و اشک سحر کردم و رفتم
چون مرغ شبآهنگ همه خلق جهان را
از راز دل خويش خبر کردم و رفتم
چون شمع حديث غم دل گفتم و خفتم
پيراهنی از اشک ببر کردم و رفتم