يار گل پيکر
از کتاب: راگ هزره
، فصل ساربان
، بخش
،
ساربان
يار گل پيکر من دلبر من شوخ شدی
ای به قربان توت جان و سر من شوخ شدی
کردی بيمار مرا بی پرستار مرا سينه افگار مرا
تا کشيدی ز برو بستر من شوخ شدی
ناز نکن ناز به من يار دمساز به من باش همراز به من
ميروی عشوه کنان از بر من شوخ شدی
عارض گل داری زلف سنبل داری چه چپاول داری
ميزنی سنگ جفا بر سر من شوخ شدی
تو نديدی به دو چشم تر من شوخ شدی
يار گل پيکر من دلبر من شوخ شدی
ای به قربان توت جان و سر من شوخ شدی
کردی بيمار مرا بی پرستار مرا سينه افگار مرا
تا کشيدی ز برو بستر من شوخ شدی
ناز نکن ناز به من يار دمساز به من باش همراز به من
ميروی عشوه کنان از بر من شوخ شدی
عارض گل داری زلف سنبل داری چه چپاول داری
ميزنی سنگ جفا بر سر من شوخ شدی
تو نديدی به دو چشم تر من شوخ شدی
يار گل پيکر من دلبر من شوخ شدی