42

چشم سیاه داری قــربانت شــوم مــن

از کتاب: راگ هزره ، فصل سیما بینا ، بخش ،
سیما بینا

چشم سیاه داری قــربانت شــوم مــن
خانه کجـــا داری مهمانت شــوم مـن

دو زلفانت بود تار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شب آیی به خوابم

سرچشمه رسیدم بانه کردم
نظربرابروی جانانه کردم
نظرکردم ندیدم یار خودرا
گریبان تابه گردن پاره کردم

نگارا کاسه چشمم سرایت
میان هر دو دیده جای پایت
از آن ترسم که ناگه کج نهی پا
نشیند خار مژگانم به پایت