42

او به این چشمانی که دارد

از کتاب: راگ هزره ، فصل وحید صابری ، بخش ،
وحید صابری

او به این چشمانی که دارد
او به این چشمانی که دارد
بخدا میکشدم بخدا میکشدم

او به این چشمانی که دارد
او به این چشمانی که دارد
بخدا میکشدم بخدا میکشدم
شعله ای پنهانی که دارد
شعله ای پنهانی که دارد
به نوا میکشدم به خدا میکشدم
شعله ای پنهانی که دارد
به نوا میکشدم به خدا میکشدم

دیده ای گم کرده هوس
دیده ای گم کرده هوس
نازنین پر هوس است
نازنین پر هوس است

دیده ای گم کرده هوس
دیده ای گم کرده هوس
نازنین پر هوس است
نازنین پر هوس است

گوهر عریانی که دارد
گوهر عریانی که دارد
ز حیا میکشدم به خدا میکشدم

او به این چشمانی که دارد
او به این چشمانی که دارد
بخدا میکشدم بخدا میکشدم
شعله ای پنهانی که دارد
شعله ای پنهانی که دارد
به نوا میکشدم به خدا میکشدم

بیدلان را چشم فروزان
بیدلان را چشم فروزان
شام تاری اجل است
شام تاری اجل است

بیدلان را چشم فروزان
بیدلان را چشم فروزان
شام تاری اجل است
شام تاری اجل است

عاشقی نا کرده گناهم
عاشقی نا کرده گناهم
به گناه میکشدم به خدا میکشدم
عاشقی نا کرده گناهم
عاشقی نا کرده گناهم
به گناه میکشدم به خدا میکشدم

او به این چشمانی که دارد
او به این چشمانی که دارد
بخدا میکشدم بخدا میکشدم
شعله ای پنهانی که دارد
شعله ای پنهانی که دارد
به نوا میکشدم به خدا میکشدم

او به این چشمانی که دارد
او به این چشمانی که دارد
بخدا میکشدم بخدا میکشدم
شعله ای پنهانی که دارد
شعله ای پنهانی که دارد
به نوا میکشدم به خدا میکشدم