این چه عشقست که در دل دارم
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
این چه عشقست که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
دیدمت وای چه دیداری بود
این چه دیدار دلا زاری بود
بی گمان برده ای از یاد مرا
که مرا با تو سر و کاری بود
بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت چه باک
ترسم این عشق سر انجام مرا
بکشد تا به سراپردهء خاک
خلوت خالی و خاموش مرا
تو پر از خاطره کردی ای مرد
شعر من شعلهء احساس من است
تو مرا شاعره کردی ای مرد
من از این عشق چه حاصل دارم
می گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
دیدمت وای چه دیداری بود
این چه دیدار دلا زاری بود
بی گمان برده ای از یاد مرا
که مرا با تو سر و کاری بود
بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت چه باک
ترسم این عشق سر انجام مرا
بکشد تا به سراپردهء خاک
خلوت خالی و خاموش مرا
تو پر از خاطره کردی ای مرد
شعر من شعلهء احساس من است
تو مرا شاعره کردی ای مرد