مؤخره

از کتاب: شرح حال و تحلیل اشعار صوفی عشقری

۱ -  جلد اول کتاب پایان یافت. برخلاف آنکه عده ای از شهرت طلبان و انحصار گران کار، جلد اول اثری را ناگاه مینویسند و جلد دومش را هیچگاه نمی نویسند. از آنجا که وفا به عهد یکی از اصلهای جوانمردیست جلد دوم را نیز عرضه خواهیم کرد. تا در ردیف غافلان انحصارگر قرار نگیریم.

۲ - مرانی سر نه سامان آفریدند

پریشانم پریشان آفریدند 

پریشان خاطر آن رفتند در خاک

مرا از خاک ایشان آفریدند 

چنانکه در مقدمه گفته شد. کتاب بعد از شنیدن جمله ای از عشقری در باره نویسنده مقاله "عشقری عشقری است" با عجله شروع و ختم شد. اگر مغشوش باشد از آنجا که سرشت عشقری پریشان است هر چیز مربوط وی چنان میشود و او این هم نکته ای است. اگر اغلاط دستوری داشته باشد از اینجاست که بقول "کارو" دستوری نمینویسیم و بقول "باب" زبانرا از قید صرف و نحو آزاد کرده ایم. بهر حال انتقاد از نویسنده مصروف بی مصرف به نفع حسودان بی خرد است نه به سود خردمندان گرسنه باصطلاح جان به سیر که بقول "نیما" صدای مگس در سرشان بد میخورد.

۳ - از مدتی بدین سو بر آن بوده ایم که کارهای مطبوعاتی خود را در زمینه های فرهنگی پیرامون فتوت و عیاری متمرکز کنم. از آنجا که این کتاب زندگینامه شاعری مردانه میباشد یک تیر و دو فاخته و یک کرشمه و دو ناز محسوب است.

۴ - با نوشتن این کتاب خواستیم به خارجیها ثابت کنیم که سرزمین مرد خیز ما بیسوا دانی بسویه عشقری دارد صرف نظر از "باقی" با سوادان روشنفکران.

۵ - مدح "جوانمرد سخن پیرا" و این کتاب درباره بزرگواریست که نه تنها صله داده نمیتواند بلکه زمینی را که صله شخصیت شاعرانه اش بود تا هنوز که زمینگیر شده ندادندش (و داستان آن جنبههای دلنشین زندگی عشقری را میسازد. و شاعر بر مبنای شیوه خود جریان این تراژیدی را مشروحاً بیان داشته است.)

بناء دیگر غرض و مرضی در کار نیست.

۶ - از شعر پرستندگان (فریدون توللی) 

شکیبا شو ایدل گرت این گروه

زنا بخردی مایه نشناختند 

پرستندگان اند بر مردگان

از آنت بصد شیوه بگداختند

 گناهی تو دانم که در زندگیست 

که گورت چو خفتی به زر ساختند 

لب چامه کویا! که دلخسته مرد

زبس بر سرش تیغ کین آختند 

ستودندش آنکه بدنبال مرگ

هم آنان که در هستیش تاختند 

تا آنجا که ما بیاد داریم. استاد فکری سلجوقی تنها پس از مرگ جبران ناپذیرش بود که مطبوعات بیادش افتاد و هر یک چند جمله فرمولی شده توشه راه آخرت آن انسان بزرگوار کردند و گذشته از آن بسیار هنرمندان چیره دست دیگری هست که سالهاست هیچکدام از خوانندگان مطبوعات نمیدانند که کجا اند و چه میکنند خسته و دهقان را درست از خطابه های که وقت دفن شان داده شد نسبتاً شناختیم. مقاله "عشقری عشقری است" درباره عشقری باین خصوصیات منفی که زنده خوب و مرده بد نداریم پایان داد جریان چنین شد که برای اولین بار شاعری مردمی در پیش چشمش تجلیل شود.

از آنجا که در شرق آغاز کردن از انجام دادن مشکل تر است امیدواریم که جوانی دیگر مانند "تیری در پیشاپیش" به حرکت در آید و از حاجی اسماعیل سیاه، دهقان، خسته، شایق، قانون حیدری و غلام محمد شورش دهاتی و سایر شعرای دیگری که چون لاله های خود رو در دشتهای دور دست خود میرویند و خود نابود میشوند سخن بگوید تا به مصداق "حدیث دلکش و افسانه از افسانه میخیزد" همانطوریکه چندین شعر و مقاله به تعقیب مقاله مزبور به دفتر ژوندون رسیده طرح شان شرح شود. مجموع شرحها شرح حال این بزرگ مردان گردد.


"نیلاب رحیمی"