42

دیریست که دلـدار پیامی نفرستاد

از کتاب: راگ هزره ، فصل سید عمر ، بخش ،
سید عمر

دیریست که دلـدار پیامی نفرستاد

ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاه سواران

پیکی ندوانیدد و سلامی نفرستاد

سوی من وحشی صفت عقل رمیده

آهو روشی کبک خرامی نفرستاد

دانست که خواهدشدنم مرغ دل ازدست

وز آن خط چون سلسه وامی نفرستاد

فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست

دانست که مخمورم و جامی نفرستاد

چندان که زدم لاف کرامات و مقامات

هیچ ام خبر از هیچ مقـامی نفرستاد

حافظ بادب باش که او خواست نباشد

گرشـاه پیامی به غلامی نفرستاد