ترک یاری
از کتاب: راگ هزره
، فصل نگینه امانقلوا
، بخش
،
نگینه امانقلوا
ترک یاری کردی و من همچنان یارم ترا
دشمن جانی و از جان دوستتر دارم ترا
گر به صد خار جفا آزردهسازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم ترا
قصد جان کردی که یعنی : دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم ترا
یک دو روزی صبر کن ، ای جان بر لب آمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم ترا
گفتهای : خواهم هلالی را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست میدارم ترا
دشمن جانی و از جان دوستتر دارم ترا
گر به صد خار جفا آزردهسازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم ترا
قصد جان کردی که یعنی : دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم ترا
یک دو روزی صبر کن ، ای جان بر لب آمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم ترا
گفتهای : خواهم هلالی را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست میدارم ترا