42

شبى ز شب ها

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

شبى ز شب ها، من و تو تنها
به موج دريا خيره مى ديديم

تو زيبا، اى ديده شهلا
من با تمنا، بى رنج و سودا

آن شب كه رفتى، از من چه ديدى
دلم شكستى، از من بريدى

رفتى كجا تو، اى ديده جادو
از من رميدى مانند آهو، كجا؟

شبى دگر هم، من و دل و غم
به پاى گل ها قصه مى كرديم

چه شب ها، بيمار و تنها
ناله سر دادم، گريه ها كردم

شبى سيه بود، نه نور مه بود
شبى كه يارم ز من جدا بود

چو او خبر شد، غمم به سر شد
ستاره ها شبم سحر شد خدا!

شبى ز شب ها، من و تو تنها
به موج دريا خيره مى ديديم

تو زيبا، اى ديده شهلا
من با تمنا، بى رنج و سودا