42

تو کریم مطلق و من ‌گدا

از کتاب: راگ هزره ، فصل هنرمند ناپیدا ، بخش ،
هنرمند ناپیدا

تو کریم مطلق و من ‌گدا چه‌کنی جز این ‌که نخوانی‌ام

در دیگرم بنماکه من به کجا روم چو برانی‌ام

همه عمر هرزه دویده‌ام خجلم کنون که خمیده‌ام

من اگر به حلقه تنیده‌ام تو برون در ننشانی‌ام

ز کدورت من و ما پُرم غم بار دل به که بشمرم

ستم است سنگ ترازویی که نفس کشد ز گرانی‌ام

ز طنین پشهٔ بی‌نفس خجلست بید‌ل هیچکس

به کجایم وکه‌ام و چه‌ام‌که تو جز به ناله ندانی‌ام