42

عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم

از کتاب: راگ هزره ، فصل رمشا شفا ، بخش ،
رمشا شفا

در این شهر مرا نیست هوای پر کشیدن
دیگر نیست مرا دل برای غم کشیدن
و یا شهر کنم به همه رنج و ناتوانی
منم خسته ز تو خسته ز خویش و زندگانی

عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم

زمانی دویدم چه سایه باغ پایت
گذشتم ز احل دوباره از برایت
رسیدم بلاخر به شهرم که امروز
رسیدم بلاخر به شهرم که امروز
گریزم ز دست همه جبر و جفایت
گریزم ز دست همه جبر و جفایت

عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم
نگردم نگردم نگردم

زمانی دویدم چه سایه باغ پایت
گذشتم ز احل دوباره از برایت
رسیدم بلاخر به شهرم که امروز
رسیدم بلاخر به شهرم که امروز
گریزم ز دست همه جبر و جفایت
گریزم ز دست همه جبر و جفایت

عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم

عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
عزیزم ای عزیزم عزیز شهر گردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم
به شهرت دوباره بر نگردم و نگردم