42

شب در عالم رویا شنیدم ذکیه کهزادی

از کتاب: راگ هزره ، فصل سیما ترانه ، بخش ،
سیما ترانه

شب در عالم رویا شنیدم ذکیه کهزادی
ز هنگامه سخن میزد ز گلهای چمن میزد
ز هنگامه سخن میزد ز گلهای چمن میزد

بلا گیر تو گردم، بلا گیر تو گردم
من اگر کشته شوم من اگر بسته شوم
بسته به زنجیر تو گردم بلا گیر تو گردم
بلا گیر تو گردم بلا گیر تو گردم

نمیدانم چی مشهر شد صدایی دلنوازی بود
که احمد ظاهر ما آشنای سوز و سازی بود
که احمد ظاهر ما آشنای سوز و سازی بود

او بد دعایت کنم او بد دعایت کنم
اوت گرم باشه نانت همه سرد
او بد دعایت کنم او بد دعایت کنم
اوت گرم باشه نانت همه سرد
اوت گرم باشه نانت همه سرد

به گوشم ساز مهوش بود صدای گرم و دلکش بود
صدا در تار ساز او پری گشت و پریوش بود

آلو آلو آلو آلو رسیده به دشت و دامنها گلها دمیده آلو
آلو آلو آلو آلو چی رنگ است گل دستمال یار سند دو رنگ است آلو
آلو آلو آلو آلو چی رنگ است گل دستمال یار سند دو رنگ است آلو

سخن از عشق بالا شد رخ ظاهر هویدا شد
میان ساز و آوازش عجب هنگامه بر پا شد
میان ساز و آوازش عجب هنگامه بر پا شد

گل از رخت آموخته گل از رخت آموخته
نازک بدنی را، بدنی را، بدنی را
بلبل ز تو آموخته بلبل ز تو آموخته
شیرین سخنی را، سخنی را، سخنی را

نظر کردم قمر گل بود صدایش مثل بلبل بود
به دیدارش که میدیدم به یادم شهر کابل بود
به دیدارش که میدیدم به یادم شهر کابل بود

ورو ورو ورگده قدمونه آشنا ورو ورو ورگده قدمونه آشنا
شنگ دی پایزیب د عالمونه خبروینه آشنا
ورو ورو ورگده قدمونه آشنا ورو ورو ورگده قدمونه آشنا

چی خوش حیدر سلیم آمد همان یار قدیم آمد
صدایش آفت جان بود دلم یک سر چراغان بود
صدایش آفت جان بود دلم یک سر چراغان بود

اول وفا نموردی اول وفا نمودی
سپس جفا نمودی سپس جفا نمودی
افسوس کنم صد افسوس

ز خواب خوش پریدم به جز خود کس ندیدم
نه سازی نی سرودی ز آتش بود دودی
من از دردی تو تا این به یاد شاه سرودم

نمیدانم دلم دیوانهء کیست نمیدانم
کجا میگردد او در خانهء کیست نمیدانم
چراغ گم کرده به خانهء کیست نمیدانم
نمیدانم دلم دیوانهء کیست نمیدانم