42

لب دریا مسافرهای خسته

از کتاب: راگ هزره ، فصل فرهاد دریا ، بخش ،
فرهاد دریا

لب دریا مسافرهای خسته
لب دریا به دلهای شکسته
لب دریا غروب و خلوت شام
کبوترهای بال و پر شکسته

محبت گم شده یاری نمانده
ره و رسم وفا داری نمانده
در این بشکسته در بشکسته دیوار
به جز از گریه و زاری نمانده

جدایی زلف غم را شانه کرده
تباهی قصد کفتارخانه کرده
گلوبند محبت های مرا
کسی بگسسته دانه دانه کرده