می پرست ایجادم نشه ی ازل دارم
از کتاب: راگ هزره
، فصل اکبر نیکزاد
، بخش
،
اکبر نیکزاد
می پرست ایجادم نشه ی ازل دارم
همچو دانه ی انگور شیشه در بغل دارم
سنگ هم بحال من گریه گر کند برجاست
بی تو زنده ام یعنی مرگ بی اجل دارم
ترک سود و سودا کن قطع هر تمنا کن
می خور و طرب ها کن من همین عمل دارم
معنـی بلنـد مـن فهـم تنـد می خـواهـد
سیـر فکـرم آسان نیـست کوهـم و کـتل دارم
بهر فطرت ام بیدل موج خیز معنی هاست
مصرعی اگر خواهم سر کنم غزل دارم
همچو دانه ی انگور شیشه در بغل دارم
سنگ هم بحال من گریه گر کند برجاست
بی تو زنده ام یعنی مرگ بی اجل دارم
ترک سود و سودا کن قطع هر تمنا کن
می خور و طرب ها کن من همین عمل دارم
معنـی بلنـد مـن فهـم تنـد می خـواهـد
سیـر فکـرم آسان نیـست کوهـم و کـتل دارم
بهر فطرت ام بیدل موج خیز معنی هاست
مصرعی اگر خواهم سر کنم غزل دارم