42

از ضعف به هر جا که رسیدیم وطن شد

از کتاب: راگ هزره ، فصل ناشناس ، بخش ،

از ضعف به هر جا که رسیدیم وطن شد
از گریه بهر سو که گذشتیم چمن شد
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم
چون تاب جفای تو نیاورد کفن شد
جان دگرم بخش که آن جان که تو دیدی
چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد
هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد