42

به‌ این ملکهای مردم

از کتاب: راگ هزره ، فصل داود سرخوش ، بخش ،
داود سرخوش

به‌ این ملکهای مردم
تبسم بی تبسم
با این دستهای خالی
سیالی بی سیالی

نه قولی نه قراری
نه پارک زرنگاری
نه باغ و کوچه باغی
نه میل و نه دماغی

اگر یک دانه و دردانه هستی
اگر چشم و چراغ خانه هستی
به‌ ملک دیگران بیگانه هستی

کسی مهر تو را در دل ندارد
کسی نام تو را بر لب نیارد
کسی دست تو را نمیفشارد

به شهر بی محبت
رفاقت بی رفاقت
با این ملکهای مردم
تبسم بی تبسم
با این دستهای خالی
سیالی بی سیالی

نه یار باوفا و مهربانی
نه از یاری و عیاری نشانی
نه دوست هم رفاه و همزبانی

نه جشن گل سرخ و شادیانی
نه جوش گل بهار و ارغوانی
نه بویی از هرات با صفانی

به یاد گل توری
صبوری بی صبوری
به‌ این ملکهای مردم
تبسم به تبسم
با این دستهای خالی
سیالی بی سیالی

نه قولی نه قراری
نه پارک زرنگاری
نه باغ و کوچه باغی
نه میل و نه دماغی

به‌ این ملکهای مردم
تبسم بی تبسم
با این دستهای خالی
سیالی بی سیالی