42

چرا کابل ویرانه گشته

از کتاب: راگ هزره ، فصل استاد امیر محمد ، بخش ،
استاد امیر محمد

شمالی جان چطور شهری کلان است
به بالای سرش نام خداجان است
بیا یاد از خدایی مهربان کن
همیشه دستگیر بی کسان است

چرا کابل ترا ویران نمودند
تنت را بی سرو سامان نمودند
هزاران قامت دردانه ات را
به خاک و خونم یکسان نمودند

کی میگوید که کابل بیروبار است
به چوک و جاده اش مردم بسیار است
خبر از حالتی زارش نداری
ز دست ... غار است

الا ای کابل نازدانه ای من
چرا آتش زدی در لانه ای من
کشیدم سالها داغ غمت را
چرا از من گرفتی خانه ای من

سراسر کابلم ویرانه گشته
همه پیر و جوان دیوانه گشته
به جان گل ز خاکش خون بروید
به دهنی خاس وآم افسانه گشته

هرات و بلخ و کاروانت کجا شد
شمالی و بدخشانت کجا شد
تو روز افتخار شرق و بودی
قندهار غزنی سمنگانت کجا شد

بیا مطرب سرم ناز دیگر کن
دلم تنگ است تو آواز دیگر کن
دیگر کابل خراباتی ندارد
به یادش یکدمی ساز دیگر کن