42

امشب ز سوز هجر تـو اشکم ز دیده رفت

از کتاب: راگ هزره ، فصل هنرمند نابیدا ، بخش ،
هنرمند نابیدا

امشب ز سوز هجر تـو اشکم ز دیده رفت
درد دلـم به سـوی فلک سـر کشیده رفت
خونابه ای که در جگرم موج مـی گرفت
از قصه آب شد و ز مژگان چکیـــده رفـت
در رهگذار یار نشستم بحال زار
سویم ندید و عرض مرا ناشنیده رفت