یه کهان
از کتاب: راگ هزره
، فصل ترانه های خارجی با ترجمه دری
، بخش
،
ترانه های خارجی با ترجمه دری
اینک به کجا آمـده ایم
سـرود: جاوید اختر
آهنگ: هـری پرسـاد چوراسیا/ شـیو کمـار شرمـا
آوازهـا: امـیتابهـ و لتا
مـن و تنهـاییم
بیشـتر چنین سـخن مـیزنیم
اگـر تو مـیبودی، چه مـیشـد؟
چنین مـیگفتی، چنان مـیگفتی
این گفته ترا شـگفتزده مـیسـاخت
آن گفته ترا چقدر مـیخنداند
تو مـیبودی، اینگونه مـیشـد
تو مـیبودی، آنگونه مـیشـد
مـن و تنهـاییم بیشـتر چنین سـخن مـیزنیم
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
ای یار! تن و روانم در مـیان بازوانت آب مـیشـوند
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
شـب اسـت یا گیسـوانت آشـفته شـده؟
پرتو مـاه اسـت یا شـبهـایم با نگاهت شـسـته شـده؟
چـرخه مـاهتاب اسـت یا دسـتبند تو؟
انبوه سـتاره هـاسـت یا روسـری تو؟
نسـیم خـوشـایند اسـت یا خـوشـبوی تنت؟
آوای آمـیزش برگهـاسـت یا تو آهسـته چیزی گفتی؟
دیریسـت گمگشـته و سـرگشـته مـی اندیشـم
هـرچند خـودم نیز مـیدانم
تو نیسـتی، اینجاهـا نیسـتی
ولی این دلم هی مـیگوید
تو اینجایی، در همـین گوشـه کنارهـا
تو پیکـری. مـن سـایه ام
اگـر تو نباشـی، مـن کجا خـواهم بود؟
ای دلدار! ای دلدار
هـر جا تو باشـی، مـن نیز آنجایم
ای همـدم! باید به هم مـیرسـیدیم
آشـکارا در همـین گـذرگاه
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
هـر نفسـم بوی خـوش مـیپراگند
گویی مـاه مشـک افشـان شـده اسـت
مهـرت روشـنای شـب اسـت
و دلم همـانند چهـاردیواری
شـام مـن دل انگیز و دل انگیزتر
ســپری شـده مـیرود
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
ناگزیری روزگار: هم اینجا و هم آنجا
تنهـایی یک شـب: هم اینجا و هم آنجا
گفتنی فـراوان اسـت، ولی به چه کس باید گفت؟
تا چند باید چنین خامـوش مـاند و شـکیبید؟
دل مـیگوید: در هم شـکن بایدهـا و نبایدهـای جهـان را
و فـرو ریزان این دیوار مـیان مـان را
چـرا آتش افـروخته را دل نگهـداریم؟
به همه باید گفت
هـان! همـدیگـر را دوسـت داریم، دوسـت داریم، دوسـت
اینک همـین سـخن دل: اینجا نیز، آنجا نیز
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
اینک به کجا آمـده ایم
سـرود: جاوید اختر
آهنگ: هـری پرسـاد چوراسیا/ شـیو کمـار شرمـا
آوازهـا: امـیتابهـ و لتا
مـن و تنهـاییم
بیشـتر چنین سـخن مـیزنیم
اگـر تو مـیبودی، چه مـیشـد؟
چنین مـیگفتی، چنان مـیگفتی
این گفته ترا شـگفتزده مـیسـاخت
آن گفته ترا چقدر مـیخنداند
تو مـیبودی، اینگونه مـیشـد
تو مـیبودی، آنگونه مـیشـد
مـن و تنهـاییم بیشـتر چنین سـخن مـیزنیم
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
ای یار! تن و روانم در مـیان بازوانت آب مـیشـوند
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
شـب اسـت یا گیسـوانت آشـفته شـده؟
پرتو مـاه اسـت یا شـبهـایم با نگاهت شـسـته شـده؟
چـرخه مـاهتاب اسـت یا دسـتبند تو؟
انبوه سـتاره هـاسـت یا روسـری تو؟
نسـیم خـوشـایند اسـت یا خـوشـبوی تنت؟
آوای آمـیزش برگهـاسـت یا تو آهسـته چیزی گفتی؟
دیریسـت گمگشـته و سـرگشـته مـی اندیشـم
هـرچند خـودم نیز مـیدانم
تو نیسـتی، اینجاهـا نیسـتی
ولی این دلم هی مـیگوید
تو اینجایی، در همـین گوشـه کنارهـا
تو پیکـری. مـن سـایه ام
اگـر تو نباشـی، مـن کجا خـواهم بود؟
ای دلدار! ای دلدار
هـر جا تو باشـی، مـن نیز آنجایم
ای همـدم! باید به هم مـیرسـیدیم
آشـکارا در همـین گـذرگاه
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
هـر نفسـم بوی خـوش مـیپراگند
گویی مـاه مشـک افشـان شـده اسـت
مهـرت روشـنای شـب اسـت
و دلم همـانند چهـاردیواری
شـام مـن دل انگیز و دل انگیزتر
ســپری شـده مـیرود
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
ناگزیری روزگار: هم اینجا و هم آنجا
تنهـایی یک شـب: هم اینجا و هم آنجا
گفتنی فـراوان اسـت، ولی به چه کس باید گفت؟
تا چند باید چنین خامـوش مـاند و شـکیبید؟
دل مـیگوید: در هم شـکن بایدهـا و نبایدهـای جهـان را
و فـرو ریزان این دیوار مـیان مـان را
چـرا آتش افـروخته را دل نگهـداریم؟
به همه باید گفت
هـان! همـدیگـر را دوسـت داریم، دوسـت داریم، دوسـت
اینک همـین سـخن دل: اینجا نیز، آنجا نیز
اینک به کجا آمـده ایم
اینگونه گام به گام، رفته رفته
اینک به کجا آمـده ایم