42

زلفت

از کتاب: راگ هزره ، فصل هنرمند نابیدا ، بخش ،
هنرمند نابیدا

زلفت، زلفت، زلفت چو تابدار باشد دلبر
چو تابدار باشد دلبر
چشمت، چشمت، چشمت، بسی خمار باشد دلبر
بسی خمار باشد دلبر

افسوس که صد سوز پیمان استی، پیمان استی
لیکن تو به درد دل درمان استی، درمان استی
چشمان تو از دلت سخن میگوید، سخن میگوید
دانم که ز پیش من گریزان استی، گریزان استی
لعلت، لعلت، لعلت که آب دار باشد، دلبر
که آب دار باشد، دلبر
مهرت، مهرت، مهرت که پایدار باشد، دلبر
که پایدار باشد، دلبر

گفتی که دیگر ناله و افغان نکنم، افغان نکنم
گفتی که به غیر عهد و پیمان نکنم، پیمان نکنم
گفتی که اگر چیزی شنیدم از غیر، شنیدم از غیر
بر عشق قسم که از تو پنهان نکنم، پنهان نکنم

زلفت، زلفت، زلفت که تابدار باشد دلبر
که تابدار باشد دلبر
چشمت، چشمت، چشمت، بسی خمار باشد دلبر
بسی خمار باشد دلبر
بسی خمار باشد دلبر
بسی خمار باشد دلبر