42

شب ها همه اش به ميخانه ميرم من

از کتاب: راگ هزره ، فصل فیروزه ، بخش ،
فیروزه

شب ها همه اش به ميخانه ميرم من
سراغ مي و پيمانه ميرم من
در اين ميخانه ‌ها خسته دردم
بدنبال دل خودم ميگردم
دلم گمشده پيدایش ميكنم من
اگر عاشق ات است واي به حالش
رسوایش میکنم من
يک روز خيمه زدي در سرنوشتم
منم از عاشقي ام برایت نوشتم
گمان كردي هنوز پر شر و شورم
هنوز عاشقم و خيلي صبورم
تو كه قدر وفام را ندانستي
ميشد يک رنگ بماني نتونستي
گمان نكن در دستهایت اسيرم
ديگر قلبم را از تو پس ميگيرم

شب ها همه اش به ميخانه ميرم من
سراغ مي و پيمانه ميرم من
در اين ميخانه ‌ها خسته دردم
بدنبال دل خودم ميگردم
دلم گمشده پيدایش ميكنم من
اگر عاشق ات است واي به حالش
رسوایش میکنم من