42

نده نده اوبچه، آزار مده اوبچه

از کتاب: راگ هزره ، فصل رویا دوست ، بخش ،
رویا دوست

نده نده اوبچه، آزار مده اوبچه
آزار مده اوبچه، آزار مده اوبچه

نده نده اوبچه، آزار مده اوبچه
آزار مده اوبچه، آزار مده اوبچه

سفر رفتی او بچه، بیخبر رفتی او بچه
کسفر رفتی او بچه، بیخبر رفتی او بچه
چشم به در شیشتم مه، هدر رفتی او بچه
چشم به در شیشتم مه،هدر رفتی او بچه
خطی به من ننوشتی، بیشتر دل من بشکستی
دل خود به تو دادم مه، بیشتر از او بگزشتی
آزار میدی او بچه، خدا میبینه بچه
خدا میبینه بچه، آزار میدی او بچه

تا دنیا دنیا باشه، نمایم ترا ببینم
حتی به خواب مه نیا، اجازه ترا نمیتم
برو برو او بچه، رو خوده دگه نگردان
پشت سر خود هم دگه نبین، دل مه دگه نترقان
آزارم دادی او بچه، دادی آزارم او بچه
آزارم دادی او بچه، دادی آزارم او بچه

خدا خوده میبینه، دل مه نداره کینه
اما درد خیلی داره، باید بره مدینه
اما درد خیلی داره، باید بره مدینه
دست به دعا بالا کنه، گریه پیش خدا کنه
دست به دعا بالا کنه، گریه پیش خدا کنه
تو اشکهای او را ندیدی، شاید خدا بیبینه
تو اشکهای او را ندیدی، شاید خدا بیبینه
دیدم به خواب مدینه، خدای عالمینه
دیدم به خواب مدینه، خدای عالمینه
غم از دلم میچینه، اشکهای مره میبینه
غم از دلم میچینه، اشکهای مره میبینه
غم از دلم میچینه، اشکهای مره میبینه