از گردش چشم سیاه ات
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ولی
، بخش
،
احمد ولی
از گردش چشم سیاه ات سرخوش و مست ام
تا هستی و هستم تا هستی و هستم
یعنی که بیاد نگه ات باده پرستم
از گردش چشم سیاه ات باده پرستم
تا هستی و هستم تا هستی و هستم
ای کاش که در محفل حسن و چمن ناز
ای آینه پرداز
چشم تو دهد باده و پیمانه بدستم
تا هستی و هستم تا هستی و هستم
از گردش چشم سیاه ات سرخوش و مست ام
تا هستی و هستم تا هستی و هستم
تا هستی و هستم تا هستی و هستم
یعنی که بیاد نگه ات باده پرستم
از گردش چشم سیاه ات باده پرستم
تا هستی و هستم تا هستی و هستم
ای کاش که در محفل حسن و چمن ناز
ای آینه پرداز
چشم تو دهد باده و پیمانه بدستم
تا هستی و هستم تا هستی و هستم
از گردش چشم سیاه ات سرخوش و مست ام
تا هستی و هستم تا هستی و هستم