42

یک جوره دارم دوستش میدارم

از کتاب: راگ هزره ، فصل زلیخا ، بخش ،
زلیخا

یک جوره دارم دوستش میدارم
اندر هوسش شبها بیدارم
اصلی وطنش طرف بلخ است
دوری ز برش بخدا تلخ است
چند روز می شود درکش نیسته
آخر به خدا دوستش میدارم
آخ با دلکم بازی کر دسته
ولا به خدا دوستش میدارم
قهرم میکنه وای دلگیرم
گر آشتی کنه براش میمیرم