تنیده یاد تو در تار و پودم، میهن
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
تنیده یاد تو در تار و پودم ، میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم ، میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو ، بود و نبودم ، میهن ای میهن
فزونتر گرمی مهرت اثر میکرد ، چون دیده
به حال پر عذابت میگشودم ، میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان ، به هر شادی به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم ، میهن ای میهن
اگر مستم اگر هوشیار ، اگر خوابم اگر بیدار
به سوی تو بود روی سجودم ، میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمیروید
من این زیبا زمین را آزمودم ، میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم ، میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو ، بود و نبودم ، میهن ای میهن
فزونتر گرمی مهرت اثر میکرد ، چون دیده
به حال پر عذابت میگشودم ، میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان ، به هر شادی به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم ، میهن ای میهن
اگر مستم اگر هوشیار ، اگر خوابم اگر بیدار
به سوی تو بود روی سجودم ، میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمیروید
من این زیبا زمین را آزمودم ، میهن ای میهن