وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
از کتاب: راگ هزره
، فصل فرید صمیم
، بخش
،
فرید صمیم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من
چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند
چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من
تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم
کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من
چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند
چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من
تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم
کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم
بندها را بدرانم پندها را بشکنم