42

ای برادر آن دو پایت را کجا دزدیده اند

از کتاب: راگ هزره ، فصل زمزمه شب هنگام ، بخش ،
زمزمه شب هنگام

اي برادر آن دوپايت را كجا دزديده اند
سكه هاي پربهايت را چرا دزديده اند
آن ستون هاي سلامت را كجا گم كرده اي
هستيت را در كدامين ماجرا دزديده اند
آن دورود جاري احساس را از پيكرت
بمب ها بردند يا خمپاره ها دزديده اند
در حرير خواب نوشين بوده اي كاين رهزنان
گنج زرين سفرهاي ترا دزديده اند
روي چشم ما نماز عشق را بنشسته خوان
از تو پا بردند و از ما بوريا دزديده اند
دستهاي از ستم رنگين شان ببريده باد
كز حريم شهرما اينقدر پا دزديده اند
ديگر از نفرين ما هم كس نمي افتد ز پا

استجابت را ز نفرين و دعا دزديده اند