كاش بودم لاله تا جويند در صحرا مرا
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
كاش بودم لاله تا جويند در صحرا مرا
كاش داغ دل هـويدا بود از سيما مرا
كاش بودم چون كتاب افتاده در كنج خموش
تا نگردد روبرو جز مردم دانا مرا
كاش بودم هـمچو گوهـر تا زند دريا دلى
دل به دريا تا بيايم در دل دريا مرا
كاش بودم هـمچو عنوانى نشان روزگار
تا نبيند چشم تنگ مردم دنيا مرا
كاش بودم هـمچو شمع تا بهـر نگاه ديگران
در ميان جمع سوزانند سر تا پا مرا
كاش بودم هـمچو شبنم تا ميان بوستان
بود هـر شب تا سحر در دامن گل جا مرا
كاش " قدسى" از هـوا پر ميشدم هـمچون حباب
تا به هـر جا جاى مى دادند در بالا مرا
كاش داغ دل هـويدا بود از سيما مرا
كاش بودم چون كتاب افتاده در كنج خموش
تا نگردد روبرو جز مردم دانا مرا
كاش بودم هـمچو گوهـر تا زند دريا دلى
دل به دريا تا بيايم در دل دريا مرا
كاش بودم هـمچو عنوانى نشان روزگار
تا نبيند چشم تنگ مردم دنيا مرا
كاش بودم هـمچو شمع تا بهـر نگاه ديگران
در ميان جمع سوزانند سر تا پا مرا
كاش بودم هـمچو شبنم تا ميان بوستان
بود هـر شب تا سحر در دامن گل جا مرا
كاش " قدسى" از هـوا پر ميشدم هـمچون حباب
تا به هـر جا جاى مى دادند در بالا مرا