42

مستی و راستی

از کتاب: راگ هزره ، فصل نعیم پوپل ، بخش ،
نعیم پوپل

کاشکی ای دل همیشه مست بودی
دائمآ پیمانه در دست بودی
تو که با یاریِ پیمانه و مِی
با حقیقت یار و همدست بودی
مستی و راستی
مستی و راستی
کاش به کنار تو بوداونچه که می خواستی
مستی و راستی
مستی و راستی
کاش به کنار تو بوداونچه که می خواستی

وقتی بین آدما رنگ و ریاست
دلی خالی از محبت و صفاست
وقتی رواج است در این شهر عجیب
بیشتر از هر چیزی نیرنگ وفریب

کاشکی ای دل همیشه مست بودی
دائمآ پیمانه در دست بودی
تو که با یاریِ پیمانه و مِی
با حقیقت یار و همدست بودی
مستی و راستی
مستی و راستی
کاش به کنار تو بوداونچه که می خواستی
مستی و راستی
مستی و راستی
کاش به کنار تو بوداونچه که می خواستی

زمانه وقتی که با دست بی رحم
کاسه ی دلها را شکست و آزرد
عشق و محبت مثل گل تو در اینجا
پرپر شد از گرما و تشنگی مرد

کاشکی ای دل همیشه مست بودی
دائمآ پیمانه در دست بودی
تو که با یاریِ پیمانه و مِی
با حقیقت یار و همدست بودی
مستی و راستی
مستی و راستی
کاش به کنار تو بوداونچه که می خواستی
مستی و راستی
مستی و راستی
کاش به کنار تو بوداونچه که می خواستی