همه میدانند عروس گلهایی
از کتاب: راگ هزره
، فصل حبیب قادری
، بخش
،
حبیب قادری
همه میدانند عروس گلهایی
همه میبیند که طاق و یکتایی
هر کسی نام تو را به لب دارد
همه میفهمند که دشمن مایی
بگو بگو چی سان کنم
شوی شوی تو رام من
فقط خدا رقم زند
تو را به نام من
سرم فدای نامت
شوم شوم غلامت
تو یار پختگانی
منم حریف خامت
همه میبیند که طاق و یکتایی
هر کسی نام تو را به لب دارد
همه میفهمند که دشمن مایی
بگو بگو چی سان کنم
شوی شوی تو رام من
فقط خدا رقم زند
تو را به نام من
سرم فدای نامت
شوم شوم غلامت
تو یار پختگانی
منم حریف خامت