42

اشک زبيداد عشق پرده گشا ميشود

از کتاب: راگ هزره ، فصل زمزمه شب هنگام ، بخش ،
زمزمه شب هنگام

اشک ز بیداد عشق پرده گشا می شود
فهم معما کنید ابله وا می شود
ذوق طلب عالمی است وقف دوام جضور
پر به اجابت مکوش حتم دعا می شود
گاه وداع بقا تار نفس از امل
چون به گسستن رسید آه رسا می شود
جوهر اهل صفا سهل نباید شمرد
آئینه گر قطره ایست بحرنما می شود
حرص به صدعزّ و جاه در همه صورت گداست
گر به قناعت رسی فقر غنا می شود
آن طرف اجتیاج انجمن کبریاست
چون ز طلب در گذشت، بنده خدا می شود
چند خورد آرزو عشوۀ برخاستن
غیرت امداد غیر نیز عصا می شود
عذر ضعیفی دمی کائینه گیرد به دست
آبله در پای سعی ناز حنا می شود
از کف بی مایگان کار گشایی مخواه
دست چو کوتاه شد،ناخن پا می شود
غیر وداع طرب گرمی این بزم چیست؟
تا سحر از روی شمع رنگ جدا می شود
خاک به سر می کند زندگی از طبع دون
پستیء این خانه ها تنگ هوا می شود
بگذر از ابرام طبع کز هوس هرزه دو
حرص خجل نیست لیک کار حیا می شود
(بیدل) از این دشت و در گرد هوس رفته گیر
قافله هر سو رود بانگ درا می شود