42

گفتم که میخواهم تُرا باور مکن

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

گفتم که میخواهم تُرا باور مکن، باور مکن
از جمع یاران پا مکش، با من به یاری سر مکن
گر همچو گل در خنده ام ، دام فریب افگنده ام
در حسرت دامی چنین، بیهوده دامن تر مکن
لعنت که چون آغوش من، جز لعل پر نوش من
در خلوت خاموش من، اندیشه یی دیگر مکن