42

معصومه سلسله دار

از کتاب: راگ هزره ، فصل نصرت پارسا ، بخش ،
نصرت پارسا

دیگه والله دو پیمانت همی بود معصومه
رواج دین اسلامت همی بود معصومه
اگر میل شکارم را نداشتی معصومه
فریب و بانه و دامت همی بود معصومه

بیا او بیوفا بی من وفا کو معصومه
سرت دلبند شدم ترس خدا کو معصومه
سرت دلبند شدم و سرو نازت معصومه
نظر دم دیگه به سوی ما کو معصومه

معصومهء سلسله دار
دور دامن فیته دار
دان استین تکمه دار
معصومه بیا نگار
کتت هستم وعده دار
مره ساختی انتظار
چشمکایت پر خمار
سری شب تا به سحر دست من و دامن یار
معصومهء سلسله دار

درخت بی سمر بید است خدایا معصومه
دلم از یار نا امید است خدا جان معصومه
خلقها میگن نگارت زنده گم شد معصومه
هنوز از زنده و دیگه امید است معصومه

درخت بی سمر دانه نداره معصومه
به هر جا عاشق است خانه نداره معصومه
قلندر گشته ام از عشقت ای گل معصومه
قلندری دیگه تعنه نداره معصومه

معصومه است نخره گر
معصومه جان معصومه
گل ریحان معصومه
نور چشمان معصومه
سرو روان معصومه
آفت جان معصومه
نور چشمان معصومه
سری شب تا به سحر دست من و دامن یار
معصومهء سلسله دار

عزیز من بکو یک خط روان معصومه
مرا ایلا نمیته آب و دانه معصومه
ندانستم نصیب ما چی خات (خواهد) بود معصومه
شما راهی کنین احوال تانه معصومه

نویسم نامه ای از بینوایی معصومه
ببندم با پر مرغ هوایی معصومه
ببر این نامه را به دلبرم ده معصومه
ببوسد تا داد و بی داد از جدایی معصومه

معصومه بود عشوه گر
به هر سو میزد چکر
مرا کرده در به در
به چشمش سرمه ای تر
داشت پیکی به بر
چادر زری به سر
سری شب تا به سحر دست من و دامن یار
معصومهء سلسله دا