42

هنوز عطر تو خیزد از این کوی و حوالی

از کتاب: راگ هزره ، فصل داود سرخوش ، بخش ،
داود سرخوش

هنوز عطر تو خیزد از این کوی و حوالی

بهار آمده ای دوست ولی جای تو خالی

به چشمم لاله می­ آید مسیر خشک­سالی

کاش می­شد که برگردی دوباره به من

چاره­ ساز خطر گردی دوباره به من

کاشکی باشه پایان جدایی بهار

انتهای زمستان جدایی بهار


اگر که سر بگیرد کمی کار زمانه

پرستوها بجویند راه سوی آشیانه

خبر از یار آید تازه­ تر گردد ترانه

نو شود عشق ما افسانه­ ی شهر ما

بار اندوه فِتَد از شانه ­ی شهر ما

سیب سرخی به پشت بام یار اندازیم

دست بر گردن سبز بهار اندازیم

سال پس سال آمد و رد شد

سبز شدن­ ها زود حَسَد شد

گرچه که هرجا قصه ­ی ما بود

هرچه که بود دلت گرفتار بلا بود

هیچ نشد خاطرم از یاد تو کوته آید

هنوزم این دل می­گفت صبور بود باید

باشی هر جا که باشی عطر حضورت این­جاست

آیی هر وقت آیی یار صبورت این­جاست