سحرگاهان که مخمور شبانه
از کتاب: راگ هزره
، فصل ساربان
، بخش
،
ساربان
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
کشیدم یک دو ساغر بیاد چشم دلبر
............گریبان را دریده
باغ ارزوها فلک پروازها کرده
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اَش کردم روانه
ز شهر هستی اَش کردم روانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
کشیدم یک دو ساغر بیاد چشم دلبر
............گریبان را دریده
باغ ارزوها فلک پروازها کرده
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اَش کردم روانه
ز شهر هستی اَش کردم روانه